انسجام ملی: روایت یکپارچگی ایرانیان در هجوم جنگ
حملات اخیر به ایران، هرچند وحشت آفرید، اما موجی شگفتانگیز از همبستگی ملی را نیز به همراه داشت. در بحبوحه خطر، ایرانیان با کمکهای مردمی و تاکید بر هویت مشترک، یکپارچه شدند. اکنون این پرسش مطرح است که آیا این انسجام، مرهمی پایدار بر مشکلات خواهد بود یا موضوعی گذرا؟

کمتر از یک ماه گذشته، روزهای عجیبی بر ایران گذشت؛ روزهایی که مردم شهرهای مختلف در خانههای خود را به روی اهالی تهران و شهرهایی که درگیر جنگ بودند گشودند و آنها را به رایگان در خانه خود جا دادند. روزهایی که اگر کسی بنزین اضافه داشت به کسی که در راه مانده بود میداد، روزهایی که پزشکان ویزیت رایگان انجام میدادند. گره خوردن مردم به هم در بحرانها چنین نمودهای عریانی دارد و روایتی است از همبستگی اجتماعی.
تهران زیر ضربه
از همان اولین انفجارهای نیمه شب 23 خرداد، همه گوشی به دست در پی جدیدترین اخبار جنگ بودند. میخواستند بدانند چه شده و چه بر سر مردم آمده. همین حضور فعال در فضای دیجیتال باعث تقویت همبستگی گروهی شد. کم کم هر کسی سعی کرد در حد توان خود به دیگری کمک کند.
بازگشت به عقب و نگاه کردن به تصاویر جنگ ایران و عراق که هم نشان از این دارد که مردم بیریا میبخشیدند و به فکر دیگری بودند. این الگوها تکرار میشوند: مواجهه اولیه با هجمه یا حمله، تشدید احساس نیاز به امنیت جمعی و پس از آن، واکنش رسمی دولتها در قالب قطعنامهها یا ائتلافهای دیپلماتیک.
در روزگار بحران مردم سعی میکنند دور هم حلقه بزنند و نگذارند مقاومت جمعیشان فرو بریزد. تحلیلها به همدلی گسترده در میان اقشار مختلف اشاره دارد. بیانیهها نوشته شد، مقالهها، گزارشها، نشستها و پادکستها همگی بر این نظر بودند که حملات اسرائیل نه تفرقه بلکه انسجام ملی را تقویت کرد.
دل ایرانیان خارج از کشور هم کمتر از ساکنان ایران نمیتپید. آنها هم پیگیر اخبار بودند تا از خانواده و دوستان و مردم خبر بگیرند. در این میان جامعهشناسان از مسئلهای به نام جهش روانی (post‑traumatic growth) حرف میزنند. یعنی بسیاری از مردم پس از تروما به بینشی نو دست مییابند، ارزشهای زندگی را بازتعریف میکنند و پیوندهای اجتماعیشان قوت میگیرد. ایجاد ساختاری کامل برای بازتوانی روانی مردم، نه صرفاً یک انتخاب، بلکه سرمایهای حیاتی و آیندهساز برای جامعه است.
شهر خاموش
تاکسیها مسافر نداشتند؛ صدای اخبار در بعضی سوپرمارکتهای هنوز باز پخش میشد. مردی جلوی نانوایی ایستاده بود و به آسمان نگاه میکرد، انگار منتظر بود ببیند چیزی بر سرش میافتد یا نه. زنی، کودکش را بغل کرده بود و با هر صدای موتوری که رد میشد، ناخودآگاه او را سفتتر در آغوش میفشرد. دستفروشان که هر روز غوغایشان خیابان را برمیداشت، حالا نبودند. تئاتر و سینما تعطیل شده بود و تک و توکی کتابفروشیها باز بودند اما مگر جنگ امان میداد دل به خطوط داستان بدهی.
این چهره تهران در دوران جنگ بود؛ چهرهای که هیچکس دوستش نداشت و همه میخواستند زودتر به همان شلوغیهای مترو و ترافیک لعنتی برگردند. با این حال همه تلاش کردند تا نقطه اتصالی به هم پیدا کنند و حتی در حد دادن یک دلگرمی در کنار یکدیگر باشند. بعضی افراد که در تهران مانده بودند، اعلام آمادگی کردند که میتوانند به بیمارانی که در خانه هستند و توان بیرون رفتن ندارند، کمک کنند؛ خریدشان را انجام دهند، داروهایشان را تهیه کنند یا با آنها حرف بزنند. اگر کسی به سفر رفته میتوانند گلدانهای خانهاش را آب بدهند.
همین اتفاقات کوچک همدلی زیادی را در آن روزگار ایجاد کرد. روزهای بعد از جنگ، انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات برنامهای را با عنوان همبستگی اجتماعی و دفاع ملی در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار کرد.
دکتر وحید شالچی، جامعهشناس در این نشست گفت: «چند کشور در جهان هستند که چند هزار ساله ماندهاند. این امر حتماً دلایلی در لایههای زیرین خود دارد که گاهی از چشم متخصصان هم دور میماند. چیزهایی که موقع جنگ و بحران برمیگردد. حماسهها و روایتها بازمیگردد و به جامعه نیرو و توان میدهد. ما مردم جنگطلبی نیستیم. روادار هستیم. وقتی دشمن حمله میکند نمیگوید تو طرفدار کدام جناح و تفکر هستی، همه را میزند. آنچه ما را کنار هم نگه میدارد ایران است. این ایران دال مرکزی و پدیده پیچیدهای است. اگر مراد کسب منافع گروهی باشد، ایران به یک دال انتزاعی تبدیل میشود. ایران بیست و چند میلیون تحصیلکرده دارد. در چنین جامعهای باید روایتهای وحدت سازی داشته باشی تا این تکثر را در خود حل کند.»
جنگ چهره انسانی ندارد
انسان بعد از جنگ میداند که در مقابل ادوات جنگی و سلاحها چقدر ضعیف است و هیچ پناهی ندارد. مردم اما دست هم را میگیرند و حرف خود را میزنند؛ خواست اغلب ایرانیان در جنگ حفظ کشور بود. حال باید دید سرنوشت این همبستگی به کجا کشیده میشود. آیا تبی تند بود و عرق آن به زودی خشک میشود یا مرهمی بود بر زخم عمیق چندپارگیهای فکری دهههای اخیر.
محمدرضا اخضریان کاشانی، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران به واکاوی این همبستگی پرداخته و معتقد است: «آنچه پس از یک جنگ (مانند جنگ اخیر ایران و اسرائیل) رخ میدهد، ممکن است بیشتر یک همگرایی ملی مقطعی باشد تا یک همبستگی پایدار. این همگرایی ناشی از احساس خطر مشترک و دفاع از تمامیت ارضی است، اما لزوماً به معنای حل ریشهای مشکلات داخلی و تأیید شیوه حکمرانی نیست.»
چنین نظریاتی تأکید میکند که برای تبدیل همگرایی موقت به همبستگی پایدار، حاکمیت نقش کلیدی دارد. حالا وقت آن است که روی آن همبستگی که هنوز شکننده است، بنای محکمی ساخته شود . پاسخگویی به مطالبات مردم، برقرای عدالت اجتماعی و کاهش نابرابریهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی و دیده شدن همه اقشار جامعه در سیاستگذاریها، برای تقویت تابآوری و مقاومت اجتماعی ضروری است.
همچنین تغییر در رویکردهای داخلی، بازتعریف امر ملی و تقویت نهادهای دموکراتیک میتواند به پایداری این همبستگی کمک کند. رسانهها و نهادهای رسمی نقش مهمی در شکلدهی به روایت پس از جنگ دارند. اگر روایتها یکجانبه، غیرشفاف یا نادیده گیرنده برخی واقعیتها باشند، میتوانند به همبستگی آسیب بزنند.
دکتر هادی خانیکی، استاد علوم ارتباطات در نشست همبستگی اجتماعی و دفاع ملی گفت: «در جنگ اخیر کسی به دنبال اداره کردن خود یا دیگران نبود. همه به دنبال پیدا کردن نقش خود بودند. مفهوم وطن و شهروندی و حکومت در این سپهر همبستگی مشخص شد. ایران و ایرانی به آن جوهر نهفته در تاریخ و فرهنگ کهن خود که به تعبیر فردوسی خرد است برگشت. تدبیر، فهم موقعیت و فهم ظرفیت همه در مفهوم خرد نهفته است. نگران کنشگری نسل جوان نباشیم، اتفاقا باید نگران خودمان باشیم که افکار کلیشهای در ذهن داریم. بالا بردن ظرفیتی که ایجاد شده وظیفه نهادهای مدنی، حکومت و کنشگران مختلف در ساحتهای علمی است. نکند که ما از این جان تازهای که در ایران دمیده شده، عقب بمانیم و باز برگردیم به تبعیدگاه ذهنی خود.»
حالا جنگ تمام شده و غنیمت جنگی ما از آن دوران، همین همبستگی است. چیزی که گم شده بود و در دل دود و آتش، از میان خرابهها پیدا شد.





