زخم‌هایی که مدال افتخارند

جنگ هشت ساله ایران در برابر عراق حدود نیم‌میلیون نفر جانباز به همراه داشت. به‌رغم آنکه بیش از سه دهه از پایان دوران دفاع مقدس می‌گذرد، انتظار می‌رود جانبازان و خانواده‌های آنان دیگر مشکلاتی در زندگی شخصی و اجتماعی نداشته ‌باشند، اما شواهد نشان می‌دهد که رنج و پیامدهای جنگ هنوز بر روی دوش بازماندگان سنگینی می‌کند. جانبازان به‌عنوان یکی از گروه‌های آسیب‌دیده این دوران همواره اظهار می‌کنند که برای ارزش‌های ویژه و اعتقادات ‌خاص خود به جبهه رفته و تبعات آن را نیز پذیرفته‌اند. برای آن‌ها ارزش ایثارگری با بی‌اهمیت ‌بودن امتیازات مادی همراه است، با این حال اغلب‌شان از اینکه قوانین یا مصوباتی وضع، اما اجرا نمی‌شود و حاصل آن بعضاً به مکدر شدن ذهن مردم نسبت به مفهوم جانباز و جانبازی منجر ‌می‌شود گله دارند. پای ‌دردودل تعدادی از جانبازان نشسته‌ایم که در ادامه می‌خوانید.

«مواجهه‌ام با عوارض شیمیایی رفاقتی است. بعضی وقت‌ها که دیر سراغم می‌آید نگران این رفیق دیرینه می‌شوم.» هوشنگ ‌میرزایی‌ خیرخواه، جانباز شیمیایی وقتی جمله‌اش به آخر میرسد بعد سکوت کوتاهی، حرفش را از سر می‌گیرد: «در عملیات‌های بیت‌المقدس‌(2)، والفجر (8) و منطقه حلبچه حضور داشتم. علاوه بر اصابت گلوله و ترکش، در حملات حلبچه و فاو نیز دو بار شیمیایی شدم که بیشترین عارضه را به‌دنبال داشت. با وجود گذشت بیش از سه دهه هنوز هم هر دو سال یک‌بار آثار شیمیایی عود می‌کند و به همین دلیل ناگزیرم داروهای کورتون و امثال آن را برای توقف خونریزی‌های داخلی مصرف کنم.»

میرزایی ‌خیرخواه بلافاصله در جواب پرسشم درخصوص عوارض مجروحیت‌های به یادگار مانده بر تنش، آهسته و زیرلب می‌گوید: «به‌لحاظ گذران زندگی مشکل خاصی ندارم و با عارضه‌های بدنی ناشی از بمب شیمیایی هم با رفاقت برخورد می‌کنم. اگر خدا قبول کند این را باقیات‌الصالحات می‌دانم. بعضی مواقع که حالم خیلی‌ خوب می‌شود می‌گویم چرا این رفیق دیرینه سروکله‌اش پیدا نیست. امیدوارم طاقت و صبر داشته باشیم و به دعا و یاد شهدا در قفای رهبرمان بمانیم و از این نظام حفاظت کنیم.»

این جانباز شیمیایی با اشاره به اینکه معمولاً مجروحیت برای بچه‌های جبهه ‌و جنگ در منطقه موضوعی عادی است، درباره پیامدهای جنگ بر عموم جانبازان می‌گوید: «عوارض جسمی و روحی جنگ بر جانبازان اعصاب و روان، شیمیایی و قطع نخاعی به مراتب پیچیده‌تر، سخت‌تر و روزافزون‌تر است. دوستانی‌که توکل به خدا داشتند چندان به این مسائل اهمیت ندادند و نمی‌دهند.»

بعد صحبت‌هایش را با بیان تداوم ارتباط چندین‌ساله با همرزمانش ادامه می‌دهد: «در اغلب سالگردهای دوستان، همدیگر را زیارت می‌کنیم. زندگی بعضی از همرزمان بسیار سخت می‌گذرد. دسترسی‌شان به داروهای خاص مشکل است. البته این موضوع غیرعادی نیست. در هر کشور و مملکتی ممکن است این محدودیت دسترسی وجود داشته ‌باشد. همیشه قائل به این هستیم که باید ضمن مقاومت در برابر مسائل و مشکلات، احساس ناامیدی نیز نکنیم.»

او در مورد تفاوت نگرش نسل امروزی با گذشتگان نسبت به مفهوم جنگ و جانبازی می‌گوید: «شاید وسعت دید این نسل درباره این مفهوم پیش از موضوع دفاع از حرم محدود بود، اما مدافعان حرم یک تحول نگرشی ایجاد کردند. اینکه نسل امروزی به عینه دیدند فرزندان این دیار برای دفاع از وطن در داخل مملکت و حتی هزاران کیلومتر آن‌سوتر جانفشانی می‌کنند، دیدگاه‌شان به مفهوم دفاع و جانبازی ویژه‌تر و عمیق‌تر شد.»

این جانباز شیمیایی از اینکه مشکلات جانبازان بعد از جنگ صورت‌های متفاوتی پیدا کرده توضیح می‌دهد: «‌مشکل عمومی این عزیزان محدودیت ‌دسترسی به امکانات دارویی، درمانی و بعضاً مسکن است. البته من در تمام این موارد مشکل خاصی ندارم. بنیاد هنوز عارضه‌های ناشی از حملات شیمیایی بعضی افراد را نپذیرفته است. دوستان بعضاً از یکدیگر کمک می‌گیرند. تا حدودی نیز مشکل دوستان از طریق بیمه‌اجتماعی یا سلامت قابل‌حل است، اما واقعاً روزگار بعضی‌ها به سختی می‌گذرد.»

جانفشانی در چند عملیات

در عملیات والفجر (9) کردستان از ناحیه پا مجروح و در عملیات‌های منطقه مهران و کردستان نیز دو بار شیمیایی شده است. این جانباز بر اثر اصابت گلوله مستقیم تک‌تیراندازهای عراقی به سینه‌اش، دیافراگم و لپ راست ریه‌اش را از دست داده و به دنبال آن 13بار تحت اعمال جراحی معده و روده قرار گرفته است. هنوز هم پس از 38سال با تنگی‌نفس و خونریزی‌های داخلی ناشی از عوارض شیمیایی دست‌وپنجه نرم می‌کند. این‌ها بخشی از روایت زندگی مسعود شادمان، جانباز شیمیایی از زبان خود اوست.

شادمان تمایل چندانی به مصاحبه ندارد و پس از اصرار ما، به مصاحبه‌رضایت می‌دهد. او در توصیف مفهوم جانبازی با زمزمه این بیت حافظ: «در شکار بیشه جان باز باش/ همچو خورشید جهان جانباز باش» می‌گوید: «خورشید تابان همچنان که به مرور و ذره‌ذره در حال نابودی است، اما بی‌چشمداشت هر روز گرمی‌بخش تمام هستی و کائنات است. جانباز نیز به تأسی از این شعر باید در پی وجود خدا باشد. من به‌نوبه خودم همواره گفته‌ام و می‌گویم هیچ منتی بر سر کسی ندارم. به انتخاب خودم از ایام نوجوانی در جبهه حضور پیدا کردم. شش بار مجروح شدم. بابت ذره‌ای از زخم‌ها و عوارض شیمیایی هم اصلاً پشیمان نیستم. تمام جراحات مدال افتخارم هستند. اینکه می‌توانم بگویم برای دفاع از کشور و هموطنانم در عملیات‌ها حضور داشتم برایم مایه خوشحالی و سربلندی است.»

از چالش‌های جانبازان که می‌پرسم آهی می‌کشد و می‌گوید: «یادم هست سال‌های خیلی دور به‌خاطر شدت تنگی‌نفس شدید اورژانسی با برانکارد به بیمارستان مدرس منتقل شدم. یکی از کادر درمان متلک‌وار گفت او را به بیمارستان ساسان که ویژه جانبازان است ببرید. خانواده‌ام مستأصل به کادر بیمارستان گفتند که هماهنگی انتقال به بیمارستان ساسان را انجام دهند که تماس آن‌ها هم بی‌نتیجه ماند. در نهایت با التماس در بیمارستان مدرس پذیرش شدم و تزریق آمپولی انجام شد. بعد از اینکه نفسم تازه شد آن‌ها عذرخواهی کردند. شاید دریافته بودند که جانبازان بعضاً حتی از امکاناتی که در نظر گرفته می‌شود هم محروم می‌مانند.»

او با صدایی بغض‌آلود ادامه می‌دهد: «شاید تجربه مشترکی بین مجروحان شیمیایی باشد، بارها خودم هم در این موقعیت غریبانه قرار گرفته‌ام؛ اینکه وقتی یک فرد شیمیایی حتی زمانی که در اتاق معاینه پزشک سرفه می‌زند دکتر از او فاصله می‌گیرد و دستش را حائل بینی و دهانش می‌کند.»

از وضعیت این روزهای هم‌سنگرانش که می‌پرسم با اشتیاق پشت سرهم جملات را ردیف می‌کند و تعریف می‌کند: «هنوز با آن‌ها در ارتباطم. یک‌بار پیش نیامده که بچه‌های جنگ همدیگر را ببینیم و از آن دوران چیزی نگوییم. مرور خاطرات آن ایام برای من و همرزمانم لذت‌بخش است.»

وقتی از او در مورد نگرش نسل امروز به مفهوم جانباز و جانبازی می‌پرسم، با مرور خاطره‌ای از تکریم کهنه‌سربازان جنگ جهانی دوم در کشور محل تحصیلش، گفت‌وگو را دنبال می‌کند و می‌گوید: « من با کهنه‌سربازان جنگ جهانی دوم در روسیه و تاجیکستان ارتباط داشتم و از نزدیک با آن‌ها صحبت کردم. این افراد در روز غلبه مدال‌های افتخار خود را بر گردن می‌آویزند و انبوه مردم گردشان حلقه می‌زنند که با آن‌ها عکس یادگاری بگیرند.»

بعد از مکث کوتاهی ادامه می‌دهد: «خاطرم هست روزی مقابل دانشگاهی‌که تحصیل می‌کردم کهنه‌سربازی با دوچرخه قدیمی از مقابل دانشگاه در حال عبور بود. عابران با شوق فراوان خواهش می‌کردند که اجازه دهد تا با او عکس بگیرند. معاون آموزشی دانشگاه که همان سال کاندیدای جایزه شیمی نوبل بود شتابان خودش را به او رساند و ملتمسانه درخواست کرد که لحظه‌ای متوقف شود که دوربین دانشگاه در محل حاضر شود تا این افتخار نصیبش شود که با او عکس یادگاری بگیرد.»

شادمان با گفتن این جمله که در کشور ما نه‌تنها نسل جدید بلکه بسیاری از خانواده‌ها که مجروح یا شهیدی نداشتند اصلاً مفهوم جنگ و جانبازی را درک نکرده‌اند، اضافه می‌کند: «در شمار زیادی از خانواده‌ها فرد جانباز وجود ندارد. بنابراین تعداد محدودی از خانواده‌های ایرانی به واقع مفهوم جنگ و جانباز را درک کرده‌اند. از طرفی متأسفانه در تلویزیون از وضعیت و شرایط جانبازان شرایط گل و بلبلی نمایش داده شده و می‌شود. بنابراین نسل امروزی فکر می‌کند که جنگ، دورهمی شادی بوده که عدهای در آن شرکت کردند و الان هم برای حضور در آن پیک‌نیک، امتیازات بی‌شماری دریافت می‌کنند. نسل جوان، نسل استدلال است. اگر منطقی با آن‌ها گفت‌وگو شود می‌پذیرند و درک می‌کنند که بسیاری از نوجوانان و جوانان بیش از سه دهه گذشته برای دستیابی به ارزش‌ها و اهداف بلند انسانی در جبهه‌ها حضور پیدا کرده و حتی از جان‌شان مایه گذاشتند.»

او با آهی حسرت‌وار ادامه می‌دهد: «چقدر بین جایگاه جانبازان ما با کهنه‌سربازان جنگ جهانی دوم تفاوت وجود دارد. همیشه برایم سؤال بوده که حکام و یا حاکمیت آن کشورها به چه سبک و شیوه‌ای سربازان خود را معرفی کرده‌اند که پیوسته مورد احترام و عزت‌اند. ای کاش در کشور ما مراسم‌هایی که در پاسداشت مقام جانباز گرفته می‌شود حکومتی نباشد و مردمی باشد.»

در این نقطه از گفت‌وگو، پرسش درباره مطالبات و مشکلات جانبازان سخت است. او بعد از چند ثانیه‌ سکوت، شروع به صحبت می‌کند و جواب می‌دهد: «مطالبه خاصی نیست، اما مشکلات جانبازان متفاوت و عدیده است. بچه‌های جبهه و جنگ سن‌شان از50 گذشته و در این سال‌ها هرچه سن آن‌ها بالاتر رفته عوارض ناشی از مجروحیت نیز شدیدتر شده است. در شرایط ‌کنونی بسیاری از داروها وارد نمی‌شود و داروهای داخلی نیز اثر چندانی ندارد. قریب به اتفاق ایثارگران و جانبازان مشکل معیشتی دارند و می‌گویند که چند فرزند تحصیلکرده بیکار در منزل دارند.»

وقتی از او راجع به اجرای قانون و مصوبات حوزه جانبازان می‌پرسم انگار داغ دلش تازه می‌شود. با لحنی تند می‌گوید: «به جرأت می‌گویم بیشتر مصوبات مجلس و آیین‌نامه‌ها برای قشر جانبازان و ایثارگران اصلاً اجرا نمی‌شود. مثلاً براساس یک ماده قانونی هر10سال یک‌بار باید به مجروحان و جانبازان جنگ تسهیلات خودرو داده‌ شود، اما اگر بررسی کنیم می‌بینیم این مصوبه که باید تا الان چهار نوبت اجرا شده باشد، اجرایی نشده است. در بودجه سال 1402 هم این مصوبه پیش‌بینی شد و از ابتدای سال زیاد رسانه‌ای شده و تاکنون هم هیچ خبری نشده است. جانباز فقط در معرض شنیدن این جنس متلک‌های ناشی از مصوبات تعلیقی است. کجا، کی و چه ماشین خارجی‌ای برای جانبازان وارد شده، معلوم نیست. تازه اگر هم ماشینی وارد شود جانباز مگر پول خرید این ماشین را دارد. فکر می‌کنید جانباز پشت این خودرو می‌نشیند. دلالان همگی در صف انتظار خرید امتیاز این خودروها هستند.»

آخرین سخن

با این وصف، تمام شهروندان طبق قانون اساسی از حقوقی برخوردارند و استیفای حقوق و اجرای بند بند قوانین باید مطالبه همیشگی‌ همگان باشد. در پایان باید گفت تمام جانبازان و ایثارگران به‌عنوان شهروندانی ‌که داوطلبانه و با فهم و شعور در عملیات‌ها حضور داشتند و بخشی از وجود خود را ارزانی حفظ ارزش‌های انسانی کردند، دِین بزرگی بر گردن این کشور دارند. بنابراین آن‌ها نه‌تنها نباید دل‌چرکین از کژفهمیها و بی‌مهریهای بخشی از جامعه باشند، بلکه از طرفی به واقع باید دردشان را مرهم گذاشت و قدرشان را ارج‌گذار بود.

نویسنده: مهین داوری

کد خبر: 68466

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 1 + 1 =