به گزارش آتیهآنلاین به نقل از شرق، ما در این زمینه مشکل تاریخی داریم که این مشکل، ادامه دارد و بعد از انقلاب تشدید شده است. این است که این دو حوزه را بعضا مخلوط میکنیم. در دهه ۶۰، بعد از پیروزی انقلاب، تقریبا مخلوطشدنش تشدید شده است. میزانی از آن به خاطر جنگ بود؛ برای اینکه در آن مقطع، اصلا بحث بیمههای اجتماعی چندان بزرگ نبود و دیده نشد. این ادامه پیدا کرد تا سالهای ۷۰-۷۱. در دوران جنگ، به هر صورت، بحث سازمان تأمین اجتماعی و بیمه اجتماعی که میتوانیم بگوییم محوریترین بود، مازاد درآمد سنگین داشت. به دلیل اینکه قانون تأمین اجتماعی در سالهای ۵۲-۵۳ که تدوین شد و اکچواری آن انجام شد، محاسباتی که میگوید عدد ۳۰ درصد برای حق بیمه گذاشته شد که عدد خوبی بوده است. الان هم هست؛ ۲۰ درصد کارفرما، هفت درصد بیمهشده یا کارگر و سه درصد هم مشارکت دولت. در دهه اول یا دهه ۶۰ و حتی در دهه ۷۰، مابهالتفاوت بالا، یعنی مازاد درآمد نسبت به مستمری و هزینهها داشته است؛ بنابراین ذخیره و اندوخته زیادی به وجود آمد. به همین دلیل، بحث سازمان تأمین اجتماعی و بیمه اجتماعی، جزء اولویتهای دولت نبود؛ برای اینکه حتی اسمش را سازمانی پولدار به کار میبردند. البته گفتنی است که سازمانهای بیمه اجتماعی و تأمین اجتماعی ذاتا و ماهیتا، باید پولدار باشند؛ چون درآمد یا منابعشان، بیننسلی است. در نتیجه در دهه ۷۰ یعنی در دوران جنگ و دوران اول نخستوزیری آقای مهندس موسوی و حتی تا سال ۷۰-۷۱، سازمان تأمین اجتماعی اصلا جزء اولویتهای بحث دولت نبود. حتی در یک مقطع یا دو مقطع، تصمیمگیری شد که از سازمان برای دوران جنگ که دوران بحرانی بود، وام هم گرفته شود که خود دولت هم خیلی موافق نبود؛ اما یک بار، پنج میلیارد تومان از آن گرفتند. اواخر دولت آقای مهندس، یادم هست که این پول با اموال و... پس داده شد. بنابراین در حوزه حمایتی، بدیهی است که چند اتفاق افتاد؛ یک، ایجاد بنیاد مسکن، کمیته امداد و چنین نهادهایی که قرار این بود به مردم کمک کنند و اینها اداره شوند. مثلا بهترین و مؤثرترین آنها کمیته امداد بود. بنیاد مسکن هم قرار بود برای فقرا خانه بسازد. بر این اساس میخواهم بگویم مسئله مسکن، مسئله معاش، به موازات سازمان بهزیستی آمد و خیریههایی هم که وابسته به بنیاد فرح، بنیاد خدمات اجتماعی شاهنشاهی و... بود، اینها هم ادغام شد. خیلی از آنها به هلالاحمر رفت و بالاخره برخی هم به بهزیستی رفت. این سازمانها، مردمنهاد بودند؛ یعنی مردم کمک میکردند، حکومت کمک میکرد یا هر چیزی، اینها جمع شدند و همه آنها دولتی شدند. این اتفاق در آموزشوپرورش هم افتاد؛ مدارس ملی جمع شد و همه آنها دولتی شدند. این تفکر اوایل انقلاب بود که آن را بحث نمیکنیم. میخواهم تاریخچه را بگویم. بنابراین در حوزه حمایتی، در حقیقت دولت اصل شد. مردمنهادها هم به کمیته امداد و... رفتند. خیریهها هم آن موقع، تقریبا جزء سیاستهای دولت نبود و نکاتی را در این مورد داشت. دولت هم با همه علاقهمندی که برای کمک به مستضعفان داشت، چون اولویتش پشتیبانی از جبهه و جنگ در کشور بود، بودجهای نداشت که در اختیار آنها قرار دهد. ضمن اینکه تحریم هم دلیل دیگری بر این کمبود بودجه بوده است. در نتیجه سازمانی مانند بهزیستی برای تأمین آذوقه یا نیازهای ضروری واحدهای شبانهروزی بهزیستی معلولان، بودجه بسیار کمی داشت که از بنیاد مستضعفان به آنها کمکهایی میشده است. دهه ۶۰ اینگونه سپری شد. در دهه ۷۰ که ما به تأمین اجتماعی آمدیم، مرحوم آیتالله رفسنجانی حمایت تأمین اجتماعی برایشان خیلی مهم بود و ما را حمایت ویژه میکردند. یکی از دلایلشان سیاستهای بازسازی کشور بود که آن روزها اسمش را سیاستهای تعدیل میگفتند. تفکر بعضی از دوستان در مجموعه دولت، این بود که با وجود آزادسازی قیمتها و چه و چه، باید قشر کارگر و قشر بیمهشده که اکثر آنها کارگران بودند، بتوانند تأمین شوند تا آن سیاستها اجرا شود. آن موقع، سازمان تأمین اجتماعی در حقیقت ادارهاش با هیئتمدیره بود و هیئتمدیره هم با رأی دولت انتخاب میشد؛ یعنی به پیشنهاد وزیر بهداشت به دولت میرفت و در دولت، رأیگیری میشد. خود من با رأی هیئت وزیران به مدیرعاملی انتخاب شدم. بنابراین تقریبا برای اهمیت سازمان، ایشان چند تصمیم گرفت. یک تصمیم این بود که من بهعنوان مدیرعامل سازمان تأمین اجتماعی، ایشان بدون حق رأی، من را عضو کمیسیون اجتماعی دولت کرد؛ یعنی در حقیقت رأی من شمرده نمیشد، ولی من عضو رسمی بودم. یعنی آنجا که وزرا مینشستند، من رسما بهعنوان رئیس سازمان تأمین اجتماعی، گاهی وقتها نظر میدادم. ما ارتباط مستقیم با رئیسجمهور داشتیم؛ نه به دلیل اینکه من بودم، به دلیل اینکه سازمان، اهمیت داشت. ما در آن مقطع، چند کار را شروع کردیم. یکی اینکه به سمت این رفتیم که کار را علمی کنیم. به همین دلیل هم مؤسسه پژوهش تأمین اجتماعی را تشکیل دادیم. بعد همانجا عرض کردیم که بیمه اجتماعی با سازمان حمایتی فرق میکند؛ چون این تفکر در افراد وجود داشته است. به نظر من مسئله اصلی هم از ابتدا، گذاشتن اسم سازمان تأمین اجتماعی بوده است؛ سازمان تأمین اجتماعی، تأمین یعنی همه؛ درصورتیکه بیمه، اجتماعی است. پس اولین نکته اینکه بیمه اجتماعی، اگر کشور رونق بگیرد، اشتغال توسعه پیدا کند و اقتصاد رشد کند، در نهایت آن گروه اعظم کشور در بخش خصوصی، اعم از مدیران و کارگران و افراد مختلف، باید تحت پوشش قرار گیرند به معنای عام. الان اعلامی که من دارم، این است که نزدیک به ۴۵ میلیون نفر یا کمتر یا بیشتر (عدد من است، ممکن است اشتباه کنم)، تحت پوشش تأمین اجتماعی هستند. اگر صندوق بیمه روستاییان را هم فعال کنید که حالا آنقدرها فعال نیست، اصلاح قانونی نیاز دارد. یعنی اگر جمعیت شاغل کشور تحت پوشش قرار گیرد، اکثریت کشور تحت پوشش قرار میگیرد. بیمههای اجتماعی، نهایتا بهعنوان یک صندوق بیننسلی حرکت میکنند. کسانی که ریزش میکنند و در اینجا قرار نمیگیرند، دو دسته هستند؛ یکی بیکاران هستند، یکی کسانی که ضعیفاند، معلولانی که نمیتوانند کار کنند و باید تحت پوشش قرار گیرند. این افراد هم در شرایط کنونی در بودجههای متعدد به آنها کمک میشود؛ این از پول دولتی است؛ پول نهادی مانند آستان قدس و ستاد اجرائی و بنیاد مستضعفان و نهادهای اینگونه، اگر عددها را اضافه کنید، عدد بزرگی میشود. من اعتقاد دارم در نظام متمرکز تأمین اجتماعی، باید همه اینها ادغام شود. به نظر میرسد که ادغام این پولها با هم، میتواند حداقلی در حوزه حمایتی منظور کند. ضمن اینکه در حوزه حمایتی، یکی از جاهایی که به نظر میرسد در این سالها مغفول بوده و الان هم هست، مسئله خیریههاست؛ یعنی جایی که مردم حاضر هستند کمک کنند. مثالی بزنم؛ شما نظام مدرسهسازی و خیرین مدرسهساز را میدانید که چند سال قبل، خیلی طولانی نیست، تصمیمگیری کردند و خیرین مدرسهساز آن را راه انداختند. الان آمار را که داشته باشید، نمیگویم خیلی، ولی در بعضی استانها تا ۵۰ درصد مدارسی که در حال ساخت است، مردم میسازند. بههرحال زمینش را دولت میدهد یا طرف دوست دارد به اسم پدر یا مادرش مدرسه بسازد. بدسلیقگی در دولت دهم شد، وزارت آموزشوپرورش دستور داد اسم برخی مدارس را تغییر بدهد. خیلیها اعتراض کردند و دولت، سه ماه بعد مجبور شد برگرداند. کسی که چیزی را وقف کرده است، شما حق ندارید از آن مسیر بروید. بنابراین خود این برای سرمایهگذاریهای بعدی خیرین مانع میشود. کشور در اینجا موفقیت پیدا کرد در مدرسهسازی. همین الان کمکی که مردم برای معاش محرومان میکنند از کمک دولت بیشتر است. بر این اساس میخواهم بگویم خیریهها جایگاه ویژهای دارند. یادم هست در قانون سال ۸۰-۸۱ که ما در وزارت اقتصاد بودیم، با جناب آقای مساجدی به مجلس رفتیم و قانون در حال اصلاح بود. یک بند، آن موقع در قانون گذاشتیم که خیریهها میتوانند جزء هزینههای قابل قبول مالیاتی باشند. این چیزی است که در دنیا عمل میشود؛ در کشورهای پیشرفته که بهترین آنها در آمریکاست. بالاخره بعضی قوانین آنها، قوانین پیشرفتهای است، باید استفاده کنیم. آنجا یک آدم ثروتمند میتواند بنیاد و خیریهای بزند. مانند آقای بیل گیتس و... زیاد است. این پولها به کمک محرومان میرود؛ یعنی دولت در اینجا، خیلی پول نمیگذارد. غیر از بنهایی که میدهد، بقیه را آنها میدهند. ما این بند را گذاشتیم. در دو، سه سالی هم که آنجا بودیم، تلاش کردیم که اجرا شود. با اینکه سازمان مالیاتی مقاومت میکند، ولی بعدا خیلی خوب اجرا نشد، الان هم بد اجرا میشود. دلیلش این است که جوی درست شد که دو خیریه کلاهبرداری کردند؛ دلیلش این است که نظارت بر آنها صورت نمیگیرد. الان به خیریهها یا وزارت کشور مجوز میدهند یا سازمان بهزیستی و هیچکس هم به آنها نظارت نمیکند؛ یعنی حداکثر کاری که میکنند، اخیرا در وزارت کشور گفتند باید حسابرس بگیرید و گزارش بدهید. بنابراین اگر نظارت و قانون مالیاتی را درست کنیم، مردم، پولشان را میدهند. مردم به خمس، زکات و انفاق معتقد هستند؛ افرادی که غیر از این هم باشند، به مسئولیت اجتماعی باور دارند. این نکته را باید در حوزه حمایتی بهطور جد ببینیم. در عرض این ۴۰ سال گذشته، اعتقاد دارم دولتها به خیریهها توجه نداشتند. در نتیجه نکته اساسی که وجود دارد، این است که تا زمانی که بحث اشتغال و اقتصاد رونق نگیرد، ما با این بودجهها نمیتوانیم کل مشکل را حل کنیم، ولی میتوانیم مشکل را کاهش دهیم. با ادغام کل وجوه، چه دولت و چه بودجههای ستاد اجرائی، بنیاد مستضعفان، آستان قدس و...، این نهادها باید متمرکز شوند. معنایش این نیست که همه به این صندوق برود، ولی میتوانیم سیاست بگذاریم؛ مثلا ایتام را کامل در اختیار کمیته امداد بدهیم، معلولان را به بهزیستی بدهیم یا تعریف وظایف کنیم و در نهایت با فعالکردن خیریهها بتوانیم کارها را انجام دهیم. لذا نظام متمرکز، نظام خوبی است، ولی باید محوریت اصلی، حمایت از اشتغال داشته باشد. شما باید حمایت از اشتغال داشته باشید. باید بیمههای اجتماعی تقویت شود. وقتی بیمههای اجتماعی حسب اعلام فعلی، بیش از ۲۸۰ هزار میلیارد تومان از دولت طلبکار است، این نشاندهنده این است که جزء اولویتهای دولت نبوده و نیست که آنهم با زور و اجبار گاهی مالی و اموالی میدهند.
بحث حمایت به معنای عام و بحث بیمههای اجتماعی نیز به معنای عام مدنظر است؛ یعنی هم برای افرادی که شاغل یا در کسبوکاری هستند و هم کسانی که افتاده هستند و نمیتوانند اشتغال داشته باشند.
کد خبر: 11960
نظر شما