تنهایی سالمندان

  • من هم زمانی خانه داشتم

    سالمندانی که در زمان حیات، شاهد تقسیم میراث خود هستند

    من هم زمانی خانه داشتم

    خانه سالمندان خیلی هم خوب است. سالمند غذا و دارویش را سر وقت می‌خورد. حمام و نظافتش هم به موقع است. بساط شادی و حرف و سخن و خاطره تعریف کردن هم برپاست، اما همیشه یک چیز کم است. جای یک نفر خالی است. دلتنگی همیشه هست، تنهایی و انزوا هم جای خودش را دارد. فرد سالمند با اینکه جایش در خانه سالمندان امن است و پرستار شبانه‌روزی و خدمات پزشکی همیشگی است،‌ اما به قول خودشان یک جای دل‌شان می‌سوزد. وجودشان پر از دلتنگی و غم است و دل‌شان می‌خواهد برگردند به خانه خودشان. به خانه‌ای که یک روز با دنیایی از امید و آرزو خریده‌اند و برای‌شان یادآور روزهای خوش جوانی است.