این مفهوم به این معنا است که هر فرد، با در نظر گرفتن چالشها و مواجهات زندگی، قابلیت تغییر و بهبود را در خود دارد. این نگرش به افراد این امکان را میدهد که به عنوان موجودات قابل تعلیم و قابل رشد، با اعتماد به خود و توانمندیهای داخلی خود، به پیشرفت شخصی دست یابند.
در این رویکرد، توجه به ابعاد مثبت و قدرتهای فردی، از جمله ایجابآمیزی، خلاقیت، و اراده به تغییر، به عنوان عناصر اساسی برای تحول فردی و بهبود کیفیت زندگی تلقی میشوند. این دیدگاه به فرد امکان میدهد که با درک و مدیریت خود، به بهترین نسخه خود تبدیل شود و در جهت رشد و تحول مثبت پیش برود.
در مطالب قبلی که در مورد تحلیل رفتار متقابل گفتیم، در مورد پیش فرض اول مانیفست تحلیل رفتار متقابل از اصول اولیهای صحبت کردیم که به عنوان "انسانها ذاتاً همگی خوب هستند" یاد میشود، به این معنی که همه مفاهیم و اخلاقیاتی که به انسان نسبت داده میشود دارای دو رویه ی خوب و بد هستند ما به عنوان یک انسان در درون خود دو لایه متضاد در کنار هم داریم در مورد خودمان و در مورد دیگران دنیا.
دنیایی که در آن زندگی میکنیم هم در این قانون استمرار پیدا کرده است، قانون دوگانگی (duality).
به این معنا که هر مفهومی یا هر ویژگی همیشه برعکس خود را در دل دارد و در کنار همدیگر هستند و با هم معنا میشوند، پس نمیتوانیم زیبا را بدون زشت معنی کنیم. این نکتهای است که مولانا در بخش ۶۲ دفتر اول از مثنوی معنوی در حکایت " هم در بیان مکر خرگوش " به آن پرداخته است و در مصراعی از حکایت آورده است: ضد به ضد پیدا بود چون روم و زنگ
به هر حال همه میدانیم؛ نمیتوان دروغ را بدون راستگویی معنی کنیم، نمیتوان نور را بدون تاریکی معنی کنیم و... بنابراین در مورد خصوصیات انسان هم نمیتوانیم خوب بودن را بدون بد بودن معنی کنیم.
برای اینکه بتوانیم این پیش فرض را به شکل عملی در زندگی جاری کنیم، این پیش فرض یک تمرین در دل خود دارد. در این تمرین سعی میشود رفتار آدمها را از خودشان جدا کنیم و زمانی که به خاطر رفتار اطرافیان در ارتباطات به مشکل برمیخوریم به خودمان یادآوری کنیم؛ او ذاتاً انسان خوبیست رفتار بدی دارد و همچنین به خودمان یادآوری کنیم که من از رفتار او بدم میآید، نه از خودش.
این تمرین به ما کمک میکند که در تعاملات با آدمها به قسمتی از وجود آنها تکیه کنیم که قابلیت تغییر را دارد نه قسمتی که زمخت و سخت و غیر قابل تغییر است.
اگر در ارتباط با انسانها مبتنی بر پیش فرض انسانها ذاتاً همه خوب هستند پیش برویم امکان گفتگو تعامل و امکان درک متقابل را بیشتر از زمانی خواهیم داشت که انسانها را ذاتاً افراد بدی ببینیم.
البته باید تاکید شود که رعایت این پیش فرض به معنای سادگی بیش از حد، اعتماد کورکورانه و زود هنگام یا نادیده گرفتن واقعیتها نیست. بلکه مانند قرار گرفتن پشت دوربینی است که از زاویه آن میتوان همه واقعیت را در نظر گرفت و طبق آن امکانهای مختلف عمل کرد. به طور مثال فرض کنید در کوچهای با ماشین در حال عبور هستید و ماشین دیگری با وجود ورود ممنوع بودن کوچه به کوچه خلاف جهت وارد میشود، اینجا یکی از موقعیتهاییست که امکان تمرین پیش فرض یک را داریم. میتوانیم راننده مورد نظر را بیمبالات، احمق، نادان، خودخواه و غیره تصور کنیم همه اینها را به او و به کل شخصیتش نسبت دهیم، بنابراین امکان رشد آگاهی و تغییر را در او نبینیم و همچنین میتوانیم با در نظر گرفتن انسانها ذاتاً همه خوب هستند بابت رفتار غلط راننده مقابل واکنش نشان دهیم و نه نسبت به کل شخصیت او.
همچنین به عنوان فردی روانشناس که سالها آموزش TA را در کارنامه دارم میدانم انجام این تمرین چقدر ممکن است دشوار باشد.
اما قابل انجام و تمرین کرد است و در مراتب و درجات مختلفی از پیچیدگی را همراه دارد، ولی در نهایت به ما "فضای بیقضاوت ذهن" را هدیه میدهد.
نظر شما