در گذر تاریخ
معلمی از دیرباز در میان مردمان جهان رواج داشته است. شاید یکی از اولین چیزهایی که بشر در خود میشناسد میل به آموختن و یادگرفتن باشد. تمایل به دانستن و شناخت جهان همواره انسان را بر آن داشته تا به منبع دانایی وصل شود و دایره آگاهی خود نسبت به جهان را وسیعتر کند. حدود ۳۰۰۰سال پیش از میلاد سومریان در الواح میخی خود، ماجرای به مکتب رفتن دانشآموزان را شرح دادهاند. البته در آن دوران آموزش شمایل دیگری داشت و با شکل امروزی آن به کلی متفاوت بود. سازوکار آموزش در آن دوران بیشتر بر مبنای رابطه فرد با فرد یعنی استاد و شاگرد بود. به این ترتیب که یک استاد برای شاگردش در همه زمینهها بزرگتری میکرد و هرچه بلد بود به او یاد میداد. هنگامی که آموزش تکمیل میشد، شاگرد نزد استاد دیگری میرفت و از دریای دانش او مرواریدی صید میکرد. این روند باعث میشد آموزگاران بر آموزندگان تسلط خاصی داشته باشند و بتوانند آنها را به مسیرهای مختلف هدایت کنند.
به تدریج آموزش شیوههای دیگری را تجربه کرد و در طول تاریخ با پشت سر گذاشتن چالشهای فراوان به روشهای نوین دست یافت. میتوان گفت اولین مؤسسهای که برنامه منظم آموزش معلمان را ارائه میکرد، مؤسسه برادران مسیحی بود که در سال ۱۶۸۵ در «ریمفریس» بهوسیله دو کشیش فرانسوی بهنامهای «دلاسال» و «جان بابیتیس» تأسیس شد. تا قرن هفدهم و هجدهم هنوز سیستم آموزشی به معنای نوین آن در جهان شکل نگرفته بود. در همین دوران فرانسه و آلمان پیشگام ایجاد برنامههای آموزشی شدند و در نهایت کشورهای دیگر نیز به این راه گام نهادند.
آموزههای ژان ژاک روسو، جامعهشناس فرانسوی تا مدتها در زمینه آموزش مورد استفاده قرار میگرفت. آموزش با قدمهای گاه کند و گاه تند در طول سدهها پیش میرفت. قرن بیستم با سردمداری جان دیویی، فیلسوف شهیر آمریکایی آموزش رونق بیشتری گرفت. او مطالعه روشهای آموزش بهعنوان یک علم را مطرح کرد که مورد تأیید قرار گرفت. در این برهه زمانی بحث تربیت معلم به وجود آمد و بر این ضرورت تآکید شد که داوطلبان معلمی باید دورههای آموزشی خاصی را بگذرانند و در زمینههای مختلف اطلاعات خود را به سطح قابلقبولی برسانند.
اگر یافتههای موجود در مورد ایران باستان را بررسی کنیم، متوجه میشویم که در ابتدا ایران نیز آموزش سیستماتیک و مدون وجود نداشته و این موضوع بیشتر حول ارتباطات فردی میچرخیده. در مراحل بعدی آموزش کمکم وارد مراحل پیچیدهتری شده و الگوهای معینی را تجربه کرده است. در ایران باستان و در میان اقوام آریایی، تعلیموتربیت کودکان بهعهده مغها و رهبران روحانی زرتشتی بود. در زمان هخامنشیان، افرادیکه به آنها آموزگار میگفتند، وظیفه تعلیموتربیت کودکان را برعهده داشتند. در صدر اسلام نیز تعلیموتربیت در مساجد، تکایا و مکتبخانهها صورت میگرفت.
مصائب و مشکلات
معلمی شغلی طاقتفرساست؛ حتی وجود عشق و دلبستگیهای فراوان باعث نمیشود که بتوان بر مصائب این شغل پایانی متصور بود. طبق تحقیقات کری کوپر، استاد روانشناسی سازمانی و سلامت دانشگاه منچستر تدریس یکی از سه حرفه پراسترس دنیاست. دلیل آن هم از اینجا ناشی میشود که معلمی بر محور روابط انسانی استوار است. از آنجا که معلم باید در ابعاد مختلف با دانشآموزان تماس برقرار کند، مشکلات زیادی نیز بر سر راه او قرار میگیرد. در بیشتر اوقات معلمان در خانه هم درگیر امور مدرسه و آموزش هستند و این شغل یک حرفه تماموقت برای آنهاست. از طرفی باید میزان دستمزدها و حقوق و مزایای معلمان را در نظر گرفت. بهجز چند کشور در بیشتر دنیا حقوق معلمی کم است و با میزان زحمات یک معلم همخوانی ندارد. به همین دلیل است که خیلی از معلمان مجبور میشوند به تدریس خصوصی یا تدریس در چند مدرسه و حتی روزهای تعطیل روی بیاورند.
معلمان وظایف زیادی برعهده دارند؛ بخصوص امروز که فناوری از همه پیشی گرفته و آنها باید با تکنیکهای جدیدتری برای آموزش وارد میدان شوند. به طور کلی تدریس نیازمند مهارتهای مختلف بسیاری برای ارائه مؤثر دروس، ارزیابی یادگیری دانشآموزان و مدیریت محیط کلاس است. توصیف کردن، طبقه بندی کردن، پیشبینی کردن، تفسیر کردن، تحلیل و ترکیب کردن از مهارتهایی است که معلمان باید به خوبی به دانشآموزان بیاموزند. همچنین گوش دادن فعال، مدیریت زمان و مهارتهای سخت مانند دانش فنی از مواردی است که معلمان باید در مورد آموزش آن همواره تلاش کنند. در واقع معلمی شغلی است که آموزش در آن برای خود معلم نیز هیچگاه به پایان نمیرسد.
معلمان به یادماندنی ایران
بسیار پیش و پس از آنکه میرزا حسن رشدیه، در سال ۱۲۶۸ شمسی دبستان رشدیه یعنی اولین دبستان نوین ایران را در تبریز تأسیس کند، آموزگاران زیادی در این سرزمین به آگاه کردن کودکان پرداختند و در یاد آنها جاودانه شدند. خیلی از افراد از دوران تحصیل خود نام و یاد چند معلم تأثیرگذار را با خود همراه داشته و گاه از خاطرات آنها یاد میکنند. بعضی از این معلمان نامی ملی یافتهاند و شهرت زیادی پیدا کردهاند. از جمله آنها که در دوران معاصر زیستهاند و همه ما آنها را میشناسیم میتوان به زوج ادبی دنیای ادبیات ایران یعنی جلال آل احمد و سیمین دانشور اشاره کرد. جلال از سال ۱۳۳۱ تا آخر عمرش در مدارس تهران کار کرد و البته جزو آن معلمهایی بود که شاگردها خیلی دوستش دارند. همسر او سیمین دانشور نیز معلم بود. در هنرستان موسیقی «زیباییشناسی» و در دبیرستانهای سطح شهر، انگلیسی درس میداد.
محمد بهمنبیگی، معلم دیگری است که نام او با عزت و افتخار در میان جامعه معلمان مطرح میشود؛ او را آقامعلم مینامند. بنیانگذار مدارس عشایری بود. در زمانی که عشایر به دلیل کوچ مداوم و نبودن امکانات، از نعمت تحصیل محروم بودند، بهمن بیگی آستین همت بالا زد و آموزش را در میان عشایر رواج داد. حکایت تلاشهای او در کتابهایی که نوشته مانند «بخارای من، ایل من» و «اگر قرهقاج نبود» شرح داده شده است. این نامها و بسیاری ناهای آشنای دیگر در عرصه علم و تربیت ایران بسیار کوشیدهاند و هر یک به سهم خویش باری از دوش سیستم آموزشی کشور برداشتهاند.
نظر شما