در تعریف ساده حال خوبی که از سلامت روانی ناشی میشود چگونه است؟
تعریفی به نام حال خوب وجود دارد، حال خوب آن است که فرد در زندگی احساس رضایتمندی در همه جوانب را تجربه کند، از رضاتمندی شخصی تا در ابعاد مختلف مانند رضایت شغلی و زندگی فردی و اگر متاهل باشد زناشویی و همچنین رضایت از زندگی کردن در فضایی که از آن به عنوان جامعه یاد میشود.
فردی که در لحظه زندگی کند و از آنچه دارد لذت ببرد، از آنچه که به هر حال تا امروز توانسته به آن برسد احساس شعف و رضایت دارد حال خوبی خواهد داشت، در عین حال برای برنامهریزی میکند تا ضعفها و اشتباهات را ببیند. هرکس شکستهایی داشته اما نباید باعث شود سرعت پیشروی به سمت آرامش را کم شود. حال خوب یعنی بتوانیم در لحظه حال و با شراط فعلی تطابق پذیری بالایی داشته باشیم و براساس امکانات موجود، خواستهایمان را برنامه ریزی کنیم.
این حال خوبی میتواند خود را در ابعاد مختلف نشان دهد تا فرد به رشد رسیده تا با درجاتی از کمال در زندگی بتواند به استقلا ل و نوآوری برسد. در کنار آن اگر حال خوب را برای همه بخواهد و در که آن حس بودن و زیستن دارد،در چنین شرایطی فرد حس شادابی دارد و احساس میکند زندگی یک مقوله معنا دار است که به صورت جهتمند در آن اهدافی را به دست میآورد و مراحلی از زندگی را طی میکند.
حال خوب افراد به چه چیزهایی بستگی دارد؟
در واقع بخشی از حال خوب به خود فرد هم بستگی دارد یعنی فرد فلسفه زندگیش و نگرشش به دنیا و زندگی چه باشد و از خودش و جامعه چه انتظاراتی داشته باشد و اگر اینها را واقعا بتوان به طور دقیق و معین در ذهنمان بررسی کنیم و براساس امکانات موجود هدفگذاری کنیم و برنامهریزی داشته باشیم طبیعتا به دست آوردن حال خوب و نگهداریش دور از دسترس نیست.
پس چه چیز باعث ناخوشی افراد میشود؟
مشکل آنجایی است که ما بعضی وقتها از چیزی که ظرفیت ۱۰۰ را دارد انتظار ۲۰۰ داشته باشیم این میتواند حال ما را بد کند یا باید ظرفیت را بالا ببریم که زمان می برد، توان و برنامهریزی نیاز دارد ولی بدانیم زمانی این اتفاق میافتد. در مجموع حال خوب این است که ما این را در نظر داشته باشیم که خیلی نگران آینده نشویم و به قول آن مثل معروف بگوییم "چو فردا شود، فکر فردا کنیم" یعنی برویم به دنبال اینکه از گذشته به عنوان تجربهای برای حال بهزیستی سالم و حال خوب در لحظه استفاده کنیم. همچنین توشهای داشته باشیم برای فردایی که اگر حواسمان نباشد میتواند تکرار دیروز شود و همان حال بد را دوباره تجربه کنیم. به هر حال انسانهای سالم تجارب خودشان را به عنوان یک سرمایه دارند.
اطرافیان چه نقشی در حال خوب یکدیگر میتوانند داشته باشند؟
یک نکته مهم این است که همه چیز هم مادی نیست ما بعضی وقتها سرمایههای اجتماعی داریم، گروههای دوستی، فامیلی و همکاری خوب. اینها همه سرمایههای اجتماعی است و توصیه میشود این این گروهها در حال بد خیلی به یکدیگر کمک کنند. دوستی که خوب بشنود، خوب درک کند و خوب ببیند و خوب همدلی کند. چون به هر حال همه جامعه توان یا میل این را که نزد روانشانس بروند را ندارد تا برای مشاور هزینه کنند. بعضی وقتها خوب شنیدند، خوب دیدن و خوب گوش دادن وظیفه انسانی هر فردی است که نسبت به دوست، برادر، خواهر و همکار خود یا فردی که در نسبتهای مختلفی که میتوانیم نام ببریم این وظیفه انسانی و اولیه هر فرد است که ببینیم دیگری چه نیازی دارد و من با بودن مناسب در کنارش بتوانم بخشی از حال بد را از او دور کنم و حال خوب خودم و انرژی مثبت را به او تزریق کنم.
جامعهشناسان سرعت و تکنولوژی را یکی از دلایل استرس میدانند، روانشناسان هم به این گفته معتقدند؟
معمولا در جوامع پیشرفته حال خوب را با میزان رفاه آن جامعه میسنجیم. یعنی اگر افراد حس امنیت در زمینههای مختلف اقتصادی، اجتماعی، شغلی و تامین اجتماعی که چند مورد از فکتهای بسیاری است که وجود دارد. برای مثال اگر مواردی را به عنوان حس امنیت را بررسی کنیم در جوامع پیشرفته معمولا به دنبال این هستند که شرایط زندگی فرد را آسان کنند به نحوی پس از پایان تحصیلات آکادمیک یا متوسطه بتواند برنامهریزی کند. در جامعه نیز شرایطی وجود دارد فرد را به سمتی سوق دهد که آینده خود را در ابعاد مختلف شغلی و اجتماعی برنامهریزی کند و اهداف را در یک بندی زمانی به دست آورد. دغدغه اولیه هر فرد بالغ شغل است، اگر فرد بعد از پایان تحصیلات شغلی داشته باشد که در آن حس خوب مفید بودن را تجربه کند . البته به هر حال جامعه جهانی با سرعت خیلی بالایی در حال پیشرفت است و شاهد این هستیم که در کشورهای پیشرو به دنبال این هستند که فرد به بهترین نحو از ابزار و امکانات موجود بهرمند شود در عین حال سبک زندگی را هم به نوعی سرعتی که وجود دارد هماهنگ میکنند. معمولا در جوامعی که در حال رشد هستند یا در حال صنعتی شدن، مثل جامعه ما یک خلائی ایجاد میشود بین سرعت و هماهنگی در رسیدن به اهداف و ابعادی که فرد حال پیشرو دارد. در سطوح مختلف این خلاء میتواند باعث شود فر نتواند با چالشهای پیشرو دست و پنجه نرم کنند. به زبان ساده اضطراب و استرس محصول جامعه صنعتی است ولی در کشورهای پیشرو به دنبال این هستند که فرد بتواند به استرس و اضطراب ناشی از خلاء غلبه پیدا کند و از ابزار و امکاناتی بهرهمند باشد که بتواند به حس آرامش هم دسترسی پیدا کند و اضطراب را به عنوان یک سد راه کنار بزند. اما معمولا در جوامع در حال رشد این اتفاق دیرتر و کمتر میافتد و این باعث میشود نوعی حس نارضایتی ایجاد شود. به عبارتی شهروندان نتوانند حال خوب را با کیفتی که مد نظر است تجربه کنند این باعث میشود افراد در مشاغلی باشند که یا تخصص یا علاقه ندارند یا آینده شغلی مناسبی برای خود نمیبینند. به همین دلیل مجبور به تغییر شغل میشوند یا در کنار شغلی که دارد برای رسیدن به سطح مطلوب امنیت اقتصادی و تامین اجتماعی به کار دوم و کار بعدی روی بیاورد. این اتفاق باعث احساس فرسودگی میشود، به طور استاندارد برای زندگی ۸ ساعت خواب، ۸ ساعت کار و ۸ ساعت هم اوقات فراغت، بودن در جامعه و خانواده پیش بینی شده است. ماجرای این است که در جوامع در حالا رشد یا در حال صنعتی ۸ ساعتها را کمتر میبینیم چون فرد آن را به دغدغههایی اختصاص دهد که با آن درگیر است و و وقتی نتواند به آنها غلبه پیدا کند منجر به اضطراب و استرسش میشود و این میتواند در میزان سلامت فرد از جمله حال روحی و جسمی اثرات منفی بگذارد و در تبعانش حس نارضایتی و عدم احساس حال خوب در شهروند را شاهد باشیم.
نهادهای دولتی چه نقشی در حال خوب افراد دارند؟
میتوان گفت هویت هر فرد در جامعه بستگی به امکانات و ابزارهایی است که دولتمردان در اختیارش قرار میدهند، بنابراین حسی بیهودگی حال خوب را از بین میبرد، نارضایتی فرد از خود شغل و شرایط زندگی میتواند منجر به آن شود که فرد حس حال خوب را تجربه نکند. در عین حال یکی از چیزهای خیلی مهم بعاد و سطوح رفاهی است که برای فرد ایجاد میشود تا باعث احساس کند کارآمد است و میتواند در زندگیش به صورت هدفمند به آن چیزی که مورد علاقهاش است برسد. در سطوح بالاتر مهم است که شغل فرد با علاقهمندیش یکسان باشد که البته خیلی ایدهال است و در حتی در جوامع پیشرفته هم نمیتوان به آن خیلی دست پیدا کرد، ولی به هر طریق شغلی باشد که در آن فرد حس هویت اجتماعی و مفید بودن را کسب کند، بتواند در سراسر زندگیش براساس استقلال و رضایتی که از شغلش دارد به اهداف از پیش تعیین شده برسد.
بخشی به اقتصاد برمیگردد که فرد مجبور میشود از هشت ساعتهای خواب و فراغت برای شغل یا شغلهای دیگر اختصاص دهد، این بخش که در واقع به سرعت پیشرفت و هماهنگ نبودن افراد، خلائی ایجاد میکند را با آموزش شغلی یا آموزش مهارتهای روانی میتوان جبران کرد تا استرس را کاهش داد؟
طبعتا اولین کاری که باید انجام شود این است که رفاه را به استاندارهای لازم برسانیم یعنی تا وقتی دخل و خرج افراد نمیخواند آموزش و تریننینگ به تنهایی نمیتواند مفید باشد تا مشکلات را برطرف کند. اگر چه اعتقاد داریم سبک زندگی و علاقه افراد ممکن است با آموزش تغییر کند و فرد به سطوح بالاتری دسترسی پیدا کند. مثلا وقتی فرد آموزش میبیند که در جامعه فقط مسول خودش نیست بلکه مسول دیگران هم هست و حقوق دیگران را هم باید رعایت کند و تا آنجا که میتواند باید آموزش ببیند که در جامعه روابط تعاملی داشته باشد، به این معنی که هم باید بدهیم و هم باید بستانیم، باید شرایط را طوری محیا کنیم که هم خودمان حال خوب داشته باشیم و هم به دیگران حال خوب بدهیم. طبیعتا گام اول در اختیار دولتمردان است که خلاء و مشکلات اقتصادی مردم را با برنامهریزی به سطحی از استاندارد برسانند. بعد در کنار آن مقوله فرهنگسازی و آموزش رفتارهایی که ما در بهداشت روانی به آن خود مراقبتی میگوییم معنی پیدا میکند، آنچه که باعث میشود نسبت به مراقبت از خود و دیگران احساس مسولیت کنیم، آسیب نبینیم و به دیگران آسیب نزدیم، حقوق خودمان و حقوق دیگران را هم بشناسیم وحدود و مرزهای زیست بهتر را را رعایت کنیم.
در چنین شرایطی آموزش باید از کجا شروع شود؟
به هر حال آموزش باید در سطوح پایین و در دل خانواده توسط اولیا شروع شود، بعد در مدارس و دانشگاه و سطح عمومی. بعضی مواقع میبینیم برخی کارهای فرهنگسازی در حال انجام است اما طبعتا برای فردی که اولویتهای و نیازهای اولیه جسمانی، عاطفی و روانیی هنوز برآورده نشده؛ نگاه به مقوله آموزش آنچنان مهم و اولویت نیست. مثلا همه میدانند شهر متعلق به همه است و باید در پاکیزکی و نگهداری اموال عمومی دقت کنیم. اما برای پاکیزه نگهداشتن شهر چقدر از شهروندان را با آموزشهای متعددی که در سطح شهر بوده آن را انجام میدهند؟ و جزو باروهای درونیشان است! طبیعتا یک بخشی نمیتوانند و بخشی بهتر عمل میکنند، بنابراین اول باید حس تعلقپذیری به جامعه را نزد شهروندان بالا ببریم تا باور کنند شهر و جامعه مال ما است و نگهداری آن وظیفه اصلی ما است. ولی این وقتی به وجود میآید که فرد احساس متعلق بودن به جامعه را در نیازهایش و در توجهی که به او میشود پاسخ بگیرد، در رفع گرفتاریهایش. وقت تحصیل، اشتغال و ازدواج چقدر موانع روبرویش است؟ اینجا جای نهادهایی که به عنوان کارگزاران مردم و دولتمردان هستند پررنگتر میشود و نقش آنها و فعالیتهایی که میکنند در زندگی فرد دیده میشود. هر چه این نقش پررنگتر، مسولانهتر و پاسخگوتر باشد حس تعلقپذیری بالاتر میرود و آموزش میتواند خلاءها را پر کند و سبک زندگی فرد میتواند با آموزش به بهترین وجه شکلبگیرد.
خلاء حال خوب چه عواقبی دارد؟
در سالهای اخیر با کلاهبرداریهای متعددی در سطح شهرهایی مثل کلانشتر تهران روبرو هستیم؛ از خرید و فروش ماشین تا ملک را میگیرند یا زمینههای سرمایهگذاری و مباحث دیگر. همه اینها با اهداف مقرضانه مادی جهت خالی کردن اندک شهروندانی است که از حقوق اولیه خود آگاه نیستند و به سبب نیازشان دنبال این نمیروند که حقوق اجتماعی و شهروندی را آموزش ببینند. اینها در شرایطی که اقتصاد خوب نمیچرخد، غفلط، نادانی، طمع بر احساسات دیگر غلبه پیدا میکند. در فکر سالم با تفکر طبیعی و منطقی فرد باید در حالت نرمال نباید چنین وضعی داشته باشد. اما اگر جامعه را در سطحی از رفاه پرورش دهیم و به ستانداردهای رایج جهانی برسانیم افراد نیازهای اولیهاشان برآورده شده است. حالا اگر میخواهند کاری انجام دهند آموزش میبینند و مسولانه جلو میروند و حواسشان هست که انتقال تجربه بدهند. در واقع هر فردی پلیسی است برای نگهبانی از فرد دیگرکه باعث کم رنگ شدن نقش نظارتی نهادهای دولتی میشود، چون مردم برای مراقبت از حقوق یکدیگر و اموال دولتی به به دولت کمک کنند تا ضعفها برطرف شود. به نظر این خلایی است که توسط دولتمردان باید فکری به حالش شود و تلاش کنیم افراد حقوق و سطوح اولیه نیازهای شهروندان به سطحی برسد که فرد بتواند از مراحل اولیه رشد بالاتر بیاید و روی زمینههای کلان کار شود و دست به دست هم شهر و جامعه را آباد کنیم.
به خوبی به نقش دولتمردان در بهتر شدن حال خوب افراد را شرح دادید و به موضوع خانوادهها هم به طور جامع پرداختید، به هر حال در این دو بخش ضعفهایی داریم. در شرایط فعلی افراد برای حال خوب خودشان چه کارهایی میتوانند انجام دهند؟
نیاز به آموزشهای همگانی داریم در که در مقطع دوره دوم دبیرستان و دانشگاه ضرورت دارد، به هر حال با نوجوانان و جوانان باید مسولانهتر برخورد شود بازه سنیی در حدود ۲۰ تا ۲۵ سالگی داریم که افراد در صورتی که رشد سالمی داشته باشند به این نتیجه می رسند که خودشان اطلاعاتی که تا امروز توسط خانواده و جامعه به آنها داده شده است را پس از پردازش، درونی یا نفی میکند. در این مرحله فرد سالم اینگونه عمل میکند که بنا به شرایط روز در جامعه امروزی باید چگونه عمل کنم که هزینه کمتری بدهم، آسیب کمتری ببینم و هدفگذاری درستی انجام دهم تا نقشه راه درستی داشته باشم که بتوانم با علایق و اهدافم در کوتاه و میان مدت برسم. نقش خود فرد اینجا است و افراد دانا و سالم اینجا تفاوشان را با افراد عادیتر بهتر نشان داده میشود، یعنی به هر حال خود فرد در شرایطی که در فعل حال و آینده برایش رقم میخورد موثر است و با انتخابهای درست و کارکردن روی خود و با شناخت استعداها، علایق و زمینههایی که در آن میتواند کارآمد باشد هدفگیری کند سمت و سوی پیکان حرکتش را به سمتی بگیرد که بتواند زودتر، بهتر و کارآمدتر به اهدافش برسد.
مثلا همانطور که در سالهای اخیر بالای هفتاد هشتاد رشته دانشگاهی را جمع آوری شده و در سال گذشته نه دانشجو ن آینده شغلی برای آنها وجود نداشت و از دل آن همه دانشآموخته آنچه که انتظار داشتیم افراد نخبه و خاصی بیرون نیامده است که ادامه دهنده راه پیشنیان باشند. در چنین شرایطی خود فرد آگاهانه آینده خودش را ببیند که چه رشته دانشگاهی بهتر است، نه اینکه لزوما حتما پزشکی باشد یا رشته دیگری که طبع داغی نسبت به بعضی از رشتههای پیدا میکند. به هر حال اگر فرد بخواهد به تحصیلات آکادمیک بپردارد خودش نیم نگاهی هم به آینده مادی آن رشته و اینکه چقدر میتواند در جامعه با آن تحصیلاتی دارد کارآمد باشد. دوم ارتباطات اجتماعی افراد است، بچهها باید آموزش ببینند و در عین حال در خودشان زمینههایی را ایجاد کنند که از فرصتها را به خوبی استفاده کنند و حتی به آن میزان از پختی و رشد اجتماعی برسند که خیلی از تهدیدهایی را که در مراحل مختلف زندگی است را تبدیل به فرصت کنند. نمونه کمی نداریم که افرادی از دل جامعه و از سطوح پایین توانستهاند خودشان را بالا بکشند در تحصیلات دانشگاهی یا مشاغل صنعتی و بازرگانی الان از آنها به عنوان نخبگان جامعه، کارآفرین و موفق یاد میشود. اینها افرادی هستد که توانستهاند فارغ از نقش ضعیف خانواده, نهادهای نظارتی و دولتی توانستهاند گلیمشان را از آب بیرون بکشند و با تکیه بر هوشمندی و توانمندی درونی خودشان با شرایط سازگاری بیشتری پیدا کنند تا راه را برای رشد و پیشرفت هموار کنند. یکی از شاخصهای انسان سالم در هر جامعهای این است میزان سازگاری در شرایط سخت بیشتر و میزان مقاومت جسمی و روانی این افراد بالاتر است. به طور نرمال در جامعه جهانی ایرانی زبان زد عام و خاص است که هوش بالایی نسبت به نرخ جمعیت در جامعه جهانی دارد. بخشی از آن به این بر میگردد که فرد بتواند با وجود خلاء و نا امیدی و حال بد برای خودش پمپاژ انرژی کند تا راه را پیدا کند، با ممارست و تمرین و پشتکا انگیزه خودش را بالا ببرد تا به اهداف از پیش تعیین شده ذهنی خود بهتر برسد.
میتوان گفت که تعریف حال خوب در جامعه شهری که نماد مدرنیته و جامعه روستایی نماد سنت است با یکدیگر متفاوت است؟
طبیعتا همینطور است، هرچه امکانات بیشتر شود نوع نگاه افراد به زندگی، خواستها و انتظاراتشان از شرایط بیشتر میشود و به همان نسبت دسترسی به آن انتظارات هم میتواند سختتر باشد، در جوامع صنعتی و شهری خیلی خوب است تعاریف دم دستی، نرمال به شهروندان بدهیم، چون یک زندگی ایدهآل و داشتن همه امکانات خواست همه انسانها است ولی بعضی وقتها افکار وسواسی و کمالگرایی بیش از حد باعث میشود توان فرد در لحظه از توانمندی که دارد پایینتر بیاید. ما باید بتوانیم از بودن با طبیعت و حتی مسایل خیلی ساده دور و برمان لذت ببریم به عبارتی حال خوب این است که حس بودن، حس امید در ما جاری باشد.
در این صورت با یاس و ناامیدی میتوان مقابله کنیم، آدمهای با انگیزهای باشیم و ترقیب میشویم دایم به دنبال راهکار برای مسایل و مشکلاتی باشیم. وقتی بدانیم به قول ضرب المثل معروف "پایان شبه سیه سفید است، در نا امیدی بسی امید است" از هیچ موضوعی خسته و ناامید نمیشویم. خیلی مهم است که بدانیم زندگی همیشه روی یک روال نیست، حال خوب این است که پستی و بلندیهای روزگار را تحمل کنیم. نه در سختیهای خیلی ناامید شویم و نه در خوشیها خیلی مغرور شویم. به یاد داشته باشیم روال زندگی این است و در دورههای زمانی مختلف امکان دارد بالا و پایین شویم و به طبع آن آن خلق ما بالا و پایین برود. طبیعی است یک روز که حالمان بد باشد انرژیمان پایینتر بیاید، روزی که انرژیمان پایینتر است به خودمان کمک کنیم که از این گرداب بیرون بیاوریم و آن روزی که مودمان بالاتر است و سرخوش هستیم هیجان مثبت زیاد را استفاده بهینه کنیم و با ذخیره آن برای ایامی که نیاز به حال خوب خواهیم داشت.
به امید اینکه همه شهروندان ما ایام به کامشان باشد و حاشان خوب باشد و دولتمردانشان بتوانند بهتر از قبل به مسایل و رفاه جامعه رسیدگی کنند و پیشرفی هعرچه بیشتر مردم در رسیدن به اسباب آرامش و آسایش را محیا کنند.
نظر شما