ترکه‌های درخت آلبالو

ادبیات دفاع مقدس ژانری جذاب در میان گونه‌های ادبی محسوب می‌شود. به غیر از اتفاقات خبری و واقعی آن دوران، خاطرات زیادی در خانه‌ها و ذهن‌ها نزد کسانی مانده که در میدان جنگ نبوده‌اند اما طومار زندگی‌شان توسط آن درهم پیچیده است.

کتاب «ترکه‌های درخت آلبالو» رمانی در ژانر جنگ است. جنگ هشت‌ساله عراق و ایران که صورت‌های مختلفی از رشادت‌های مردم ایران را نمایان کرد. داستان زندگی افرادی که از حاشیه امن خود بیرون آمدند و برای حفظ وطن خود از همه‌چیز چشم پوشیدند. روایت این کتاب به سال‌های شروع جنگ مربوط می‌شود و در مورد زندگی فرمانده حکومت نظامی یکی از مناطق تهران در ماه‌های پایانی منتهی به انقلاب ۱۳۵۷ است. سرهنگ حمیدرضا مدنی (ایرج نصرت‌زاد) به‌دلیل مسئولیتی که پیش از انقلاب به‌ عهده داشته، چند ماه پس از انقلاب دستگیر می‌شود و دادگاه رأی به تیربارانش می‌دهد. سرهنگ در زندان به آموزش نیروهای فعال در جنگ مبادرت می‌ورزد و پس از تحمل چند ماه زندان، تبرئه و آزاد می‌شود. نویسنده این کتاب، اکبر خلیلی است. او در دوران جنگ خبرنگار جنگی بوده و اکنون نیز از اعضای روزنامه‌نگاران مسلمان است. خلیلی از اتفاقات زیادی که در دوران جنگ با آن‌ها مواجه شده داستان‌های زیادی نوشته که ترکه‌های درخت آلبالو یکی از جذاب‌ترین آن‌هاست.

در سطوری از کتاب ترکه‌های درخت آلبالو می‌خوانیم:

الو الو ... جواب آن طرف سیم را نداد. نگاهی به رئیس زندان کرد. به او توجه نداشت. داشت به پاسدار می‌گفت: «بگو تیمسار محمدی از بند سه بیاد اینجا» هیچ باور نمی‌کرد. اگر می‌خواست اسراری را برملا کند و گزارشی را از پشت سیم اطلاع بدهد، هیچ‌کس جلوی او را نمی‌گرفت. رئیس زندان هنوز با پاسدار صحبت می‌کرد. متوجه گوشی تلفن شد.

این بار همسرش بود:

- الو الو ...صفورا...

- کجایی حمید؟ چرا دیر کردی؟

- صفورا ممکنه من چند روز نتونم بیام خونه. یک مأموریت بهم خورده. فعلاً نمی‌تونم بگم. از من سؤال نکن. مواظب بچه‌ها باش...

صفورا حدس زد باید برای سرهنگ اتفاقی افتاده باشد. هیچ حرف اضافه‌ای نزد. او شوهرش را به خوبی می‌شناخت. چندین بار به او پیشنهاد کرده بود که مدتی سرکارش حاضر نشود و در گوشه‌ای پنهان شود اما او نپذیرفته بود. می‌دانست که شوهرش به او دروغ نمی‌گوید. او هیچ خطایی مرتکب نشده بود، اما طرز صحبت کردنش مثل همیشه نبود. او می‌توانست به‌راحتی با یک‌یک بچه‌ها خداحافظی کند و به مأموریت برود. این‌طور تلگرافی حرف زدن دلش را به شور انداخت و با حالتی دل چرکین پرسید: چند روز طول می‌کشه؟»

سرهنگ گفت: «نمی‌دونم. شاید یک هفته. شاید بیشتر...» و گوشی را قطع کرد. رئیس زندان هنوز داشت به پاسدار دستورهایی می‌داد که تیمسار محمدی در چارچوب در ظاهر شد و پوتین‌های واکس زده و براقش را مقابل رئیس زندان به هم کوبید و گفت: فرمایشی ندارید؟

اهل کرمانشاه بود. مردی شصت‌ساله با قدی بلند و سبیل‌های از بناگوش دررفته که سر آن‌ها را به سمت بالا فر داده بود. با صورتی تراشیده و خیلی تمیز. مقابل میز رئیس زندان خبردار ایستاد. رئیس زندان به قد بلند و صورت سرخ و گل‌انداخته او نگاهی انداخت و خطاب به سرهنگ گفت: «این آقا تیمسار محمدی، مسئول انتظامات و نظافت بند خودشه. اول رئیس این زندان بوده.» نگاهی به صورتش انداخت. تیمسار با اشاره سر تصدیق کرد...

ترکه‌های درخت آلبالو، جایزۀ کتاب سال را ربوده و برندۀ مسابقۀ فرهنگی‌ادبی دفاع مقدس شده است. خواندن این کتاب به همه کسانی که همچنان روزگار جنگ و ادبیات برآمده از آن را دوست دارند و دنبال می کنند، توصیه می شود.

کد خبر: 68390

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 9 + 9 =