هوش هیجانی ناجی سلامت روان

هوش فاکتوری اساسی در انسان است که موتور محرکه رفتارهای او محسوب می‌شود. قدرت انتخاب، شناخت، تصمیم‌گیری و در نهایت انجام یک عمل همه از قدرت هوشی فرد ناشی می‌شود. از اوایل قرن بیستم علاوه بر بهره یا ضریب هوشی، نظر متخصصان به مسئله دیگری به نام هوش اجتماعی یا احساسی یا هیجانی جلب شد. امروز با توجه به گسترش تکنولوژی و لزوم هوشمندی در روابط اجتماعی و شغلی، بررسی نقش هوش هیجانی در علمکرد بهتر انسان برای رسیدن به اهداف مطلوب موضوعی قابل بحث است.

آیا تا به حال با افرادی مواجه شده‌اید که از نظر علمی در قامت یک متخصص هستند، اما از پس انجام دادن کارهای معمولی برنمی‌آیند؟ آن‌ها در ارتباطات اجتماعی، شغل، روابط میان‌فردی و... بسیار ضعیف عمل می‌کنند و معمولاً به گوشه‌ انزوا رانده می‌شوند. علت این امر به کار نگرفتن هوش هیجانی است. قائل شدن تفاوت بین ضریب هوشی و هوش هیجانی مدت‌های مدید افکار دانشمندان را به خود مشغول کرد. این تفاوت از جایی نشأت می‌گرفت که محققان متوجه شدند، تنها داشتن ضریب هوشی بالا باعث نمی‌شود فرد در یک موقعیت خاص، رفتار درست و مطلوبی از خود نشان دهد. گاهی افرادی با بهره هوشی کمتر عملکردهای شغلی بهتری داشتند و خروجی بهتری ارائه می‌دادند. بنابراین گشتن در پی این حلقه مفقوده، متخصصان امر را به مقوله هوش هیجانی رساند. آگاهی‌های درون‌فردی، مهارت‌های میان‌فردی، مهارت حل مسئله، شیوه‌های مقابله با فشار و سازگاری از مؤلفه‌های اصلی هوش هیجانی هستند.

ضرورت استفاده از هوش هیجانی

زندگی اجتماعی که بشر ناگزیر از آن است، نیاز به یادگیری مداوم و مهارت‌آموزی دارد. به گفته کارل پوپر؛ زندگی سراسر حل مسئله است. بنابراین انسان برای بهتر زندگی کردن همواره باید مسائلی را از پیش پای خود بردارد. مهارت استفاده از هوش هیجانی در دنیایی پر از زد و خورد و سرعت، امری ضروری به نظر می‌رسد. در غیر این‌ صورت فرد از دایره مناسبات اجتماعی به بیرون پرتاب می‌شود و در نهایت موفقیتی نصیب او نمی‌شود. از طرفی شناخت خوب و درست و آگاهی از راه‌حل‌های مختلف کافی نیست، اگر فرد نتواند از آن‌ها در موقعیت‌های بحرانی درست استفاده کند. این اتفاق پدیده‌ای به نام خستگی شناختی را به همراه دارد. خستگی شناختی هم باعث می‌شود که هوش هیجانی بسیار کم‌رمق و ناتوان ظاهر شود و شکست‌های مکرر در روند زندگی اتفاق بیفتد. پیامد استفاده از هوش هیجانی، جلوگیری از هدررفت انرژی، صرف بهینه زمان، تبدیل استعادهای بالقوه به عمل، برقراری تعادل در رفتارهای فردی و اجتماعی و خودشکوفایی است. بنابراین برای افراد جامعه در سطوح مختلف خرد و کلان، بهره‌گیری از هوش هیجانی امری گریزناپذیر و لازم محسوب می‌شود. شناخت و استفاده از هوش هیجانی نیازمند آموزش است. اگر این آموزش از مراحل ابتدایی زندگی شروع شود، تأثیر آن در مراحل بعدی زندگی دوچندان خواهد بود، زیرا انسان در همه دوران‌های زندگی خود نیاز به شناخت عواطف و نحوه درست استفاده کردن از آن‌ها دارد. افرادی که سهم کمی از هوش هیجانی دارند، حیران می‌مانند و فرصت‌های زیادی را از دست می‌دهند. موفقیت‌های نصف‌ونیمه و حس سرخوردگی کمترین بهایی است که در نبود هوش هیجانی می‌پردازیم.

هوش هیجانی و سلامت روان

هوش هیجانی مانند ضریب هوشی در همه انسان‌ها وجود دارد. مسئله اصلی در آگاهی و نحوه استفاده از آن است. بگذارید به تعریف سالووی و مایر دو محقق این حوزه بپردازیم؛ آن‌ها معتقدند هوش هیجانی بر اسکلت استعدادهای فردی استوار شده است. بر همین اساس توانایی‌های قابل آموزش برای رسیدن به هوش هیجانی مقبول را در پنج حوزه تشریح کردند. اول شناخت عواطف شخصی و خودآگاهی، دوم به کارگیری مناسب هیجان‌ها، ظرفیت تسکین خود و دور کردن اضطراب و افسردگی‌ها، سوم خودانگیزی و مدیریت هیجان‌ها برای رسیدن به هدف، چهارم شناخت عواطف دیگران؛ همدلی و توانایی متکی بر خودآگاهی عاطفی و پنجم حفظ ارتباط‌ها؛ عمل مناسب در ارتباط متقابل مطلوب با دیگران است (مایر و سالووی، 1990). این پنج سرفصل آغاز خوبی برای بهره‌گیری از هوش هیجانی است. به کار بردن هوش هیجانی در زندگی فردی و اجتماعی به‌تدریج تسلط کافی بر موقعیت را برای فرد به ارمغان می‌آورد. داشتن اتوریته در برخوردها و رفتارها، در نهایت سهم خوبی از سلامت روان می‌سازد؛ چراکه با حس عزت نفس و اعتماد به نفس و رضایت از خود ترکیب و موجب موفقیت‌های کوچک اما پی درپی می‌شود.

هوش هیجانی و مدیریت

مدیریت جزء آن دسته از موقعیت‌های اجتماعی است که امروزه در صدر جدول اهمیت‌های شغلی قرار می‌گیرد. بررسی‌ها نشان داده که هوش هیجانی نقش چشمگیری در مدیریت موفق یک مجموعه دارد. مدیران موفق و رده‌بالای سازمانی آن‌هایی هستند که بیش از ضریب هوشی، به هوش هیجانی تکیه می‌کنند و با استفاده از آن راهبری یک سازمان را انجام می‌دهند. اگر آن‌ها را زیر ذره‌بین قرار دهید خواهید دید خودنظمی، انگیزش، خودآگاهی و مهارت‌های ارتباطی که در این افراد به بلوغ رسیده، نسبت به افراد دیگر بسیار بیشتر است. همین موضوع باعث می‌شود تا آن‌ها در یک بازه زمانی مشخص، فاصله زیادی با مدیران میان‌رده و پایین‌رده پیدا کنند. هوش هیجانی مزیتی است که اگر مدیران در آن تبحر داشته باشند، موفقیت، شادی، بهره‌وری بالای کارمندان، سوددهی و پابرجایی را به مجموعه تحت‌مدیریت خود تزریق می‌کنند. وقتی کارمندان شاهد کنترل رفتاری مناسب و برخوردهای نتیجه‌بخش و خوشایند از طرف رؤسای خود باشند، احترام و اعتمادشان نسبت به مدیران بیشتر می‌شود و با توانمندی بیشتری انرژی خود را در مجموعه به کار می‌گیرند. این موضوع به قدری اهمیت دارد که لانگلی، محقق حوزه هوش هیجانی، آن را یک ابزار جدید ارزشیابی برای بهبود مدیریت می‌داند.

در مجموع باید گفت هوش هیجانی عنصر مهم و در سایه‌ای است که می‌تواند سطح اعتبار و توانبخشی اقدامات انسان را ارتقا دهد. در واقع این نوع هوش یک میانجی است که می‌تواند فرایند تصمیم‌گیری و عمل را تسهیل و تسریع کند. بخصوص در دنیای مدرن که رقابتی و پرتوقع و درهم تنیده است. در این شرایط اگر فردی نتواند تعادل میان انتظارات نقش و توانمندی‌های خود ایجاد کند، پیام‌های نارضایتی و بی‌کفایتی دریافت می‌کند. این موضوع به‌ویژه در محیط کار که تأمین معاش فرد به آن وابسته است اهمیت بیشتری دارد. از طرفی بحران‌های ارتباطی در سطح فرد و خانواده، هشدار می‌دهد که باید با شناخت درست‌تر و بیشتری در روابط نقش ایفا کرد. همه این‌ها با بهره‌گیری از هوش هیجانی به مقدار زیادی میسر خواهد شد.

کد خبر: 67310

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 8 + 8 =