اگر بخواهیم آن را کلمه به کلمه به فارسی برگردانیم معنی Transactional، تراکنش است. شاید بهتر باشد برای درک بهتر آن را به طور تحت الفضی توضیح داده شود و در این صورت میتوان از کلمه "بده و بستان رفتاری" استفاده کرد؛ یعنی چیزی میدهیم و چیزی دریافت میکنیم که در انگلیسی به آن ترنساکشن یا تراکنش گفته میشود.
در فارسی برای قابل فهم بودن مترجمان و ویراستاران که کتابهای مربوط به این رویکرد و نظریه را به فارسی برگرداندهاند، کلمه "رفتار" را برای فهم راحتتر به آن اضافه کردهاند و به تحلیل تراکنشی تبدیل شده است. در ترجمه روانتر هم "تراکنش" به "متقابل" تبدیل شده و نهایتا به "رفتار متقابل" ترجمه شده و جا افتاده است. Analysis هم به معنی دقیق کلمه "تحلیل" ترجمه میشود، بنابراین اگر بخواهیم ترکیب دو کلمه را بررسی کنیم، "تحلیل تراکنشی" معن
ی شده و در مرحله بعد هم معنی روانتری از آن ارایه دادهاند که همان "تحلیل رفتار متقابل" است.
تحلیل رفتار متقابل را به طور خلاصه به نام TA میشناسند، کهT اول Transactional و A اول Analysis است، این در حالی است که TA مخفف چیزهای دیگری نظیر Teacher Assistant هم هست و در موارد کمی که افراد با موضوع تحلیل رفتار متقابل آشنایی ندارند ممکن است اشتباه گرفته شود.
هدف رویکرد
نظریه تحلیل رفتار متقابل به روابط درونی شخصیّتها و روابط انسان ها با یکدیگر توجه ویژه دارد و تأکید میکند که اگر افراد با یکدیگر روابط سالم, صمیمانه و صادقانه داشته باشند و آن را جایگزین روابط مخرّب, منفی و تحقیرآمیز کنند، قادر خواهند بود که از فشارهای روانی خود و دیگران بکاهند و از زندگی لذت بیشتری ببرند.
تاریخچه
در مرور خلاصه تاریخچه این رویکرد از "اریک برن" به عنوان بنیانگذار این شیوه نامبرده میشود، چون او کسی است که این رویکرد را به حوزه روانکاوی و روانشناسی وارد کرده است.
که پس از آن کتابهای متعددی در زمینه تحلیل رفتار متقابل نوشته و به فارسی ترجمه شده است، یکی از مهمترین کتابهایی که در این زمینه وجود دارد "تحلیل رفتار متقابل" با قلم " یان استوارت و ون جوینز" است. همچنین بعد از این کتاب که به درک اصول اولیه و فهم موضوع کمک میکند، میتوان کتاب "بازیهای روانی" را خواند، نویسنده این کتاب، خود اریک برن است که این رویکرد را برای اولین بار ارایه داده است. همچنین کتابهای "وضعیت آخر" نوشته تامس ای. هریس و "ماندن در وضعیت آخر" نوشته همین نویسنده با همکاری امی ب، هریس میتواند در دسته کتابهای کاربردی این رویکرد قرار گیرند. در کنار اینها، کتاب دیگری که بر پایه تحلیل رفتار متقابل است "من خوبم، تو خوبی" نام دارد و برای کودکان نوشته شده است تا آنها نیز از کودکی با این رویکرد آشنا شوند.
در بررسی دقیقتر، شیوه "تحلیل رفتار متقابل"، رویکردی محسوب میشود که مبتنی بر روانکاوی است و اریک برن که پیرو مکتب فروید بوده آن را پایهگذاری کرده است.
خود اریک برن هم در دسته روانکاوان قرار میگیرد، اما شیوه او تمایزاتی با دیگر رویکردهای روانکاوی دارد. مهمترین تفاوت این رویکرد در این است که خیلی عملیاتی، ساده و قابل انتقال است، به نحوی که برای افرادی که دانشآموخته رشته روانشناسی هم نیستند، قابل آموزش است.
به نظر میرسد همین سادگی و آموزش همگامی آن در رویکردهایی که جزو روانکاوی و روانشناسی دسته بندی میشوند، "تحلیل رفتار متقابل" را به یکی از محبوبترین شیوههای درمان بین افراد غیر روانشناس تبدیل کرده که در همه جای دنیا از جمله ایران هم رواج یافته است.
مانیفست تحلیل رفتار متقابل
TA مانیفست، مرام نامه یا اصول اولیهای دارد و افرادی که قصد ورود به این سیستم و فضا را دارند باید آنها را بپذیرند. پاسخ بله و پذیرش مواردی که در اصول اولیه گذاشته شده است توضیح میدهد که افراد باید چه چیز را قبول داشته باشند و به آن پایبند باشند تا TA برای آنها موثر باشد و به قول گفتنی برای آنها کار کند.
اصول اولیهای که نخستین آن پذیرش "ذات خوب آدمها است" اهمیت ویژهای دارد، چون اولین چیزهایی که با آن چالش داریم این است که نه هر کدام از ما کلی آدم بد میشناسیم و اینطور نیست که همه خوب باشند. خلاصه این بند میشود همان "من خوبم، شما خوبید" که در ابتدای جلسات آموزش با صدای بلند توسط همه دانشجویان گفته میشود.
شرایط دیگر هم تحت این عنوان مطرح میشود و حتی بسیاری از مدرسان هم ممکن است تا مدتها پس از شروع آموزش با سه اصل اولیه که اولین آنها مهمترینشان است، مساله داشته باشند، چون پاسخ بله دادن به آنها سخت است. بنابراین در این راه اولین موضوعی که در جهت پذیرش آن گام بر میداریم این است که افراد بپذیرند همه خوب هستند تا بتوانند به سوالات بعدی جواب بله بدهیم.
دومین اصل این است که "همه میتوانند فکر کنند"، بنابراین مسئول تصمیم خود هستند.
اصل سوم مربوط به آینده میشود و این است که "سرنوشت هر کس در اختیار خود او قرار دارد."
اینها مواردی است که برای پذیرش و انجام آنها باید ساختار فکری افراد را مقداری عوض کرد، چون بسیاری ممکن است در این سه اصل گیر کنند و اصرار کنند که نه این طور نیست؛ مثلا نوزادی که با یک معلولیت خاص به دنیا میآید، چرا باید معتقد باشد که سرنوشتش دست خودش است؟ یا فردی که برای او تصمیمی گرفتهاند و در جبری گرفتار شده است چطور مسئولیت تصمیمش با خودش است؟
این سه اصل که شاید به نظر ساده بیایند اما در آغاز باید روی این موارد کار کرد تا پذیرفته شوند، چون مواردی هستند که در مطالب بعدی درباره آنها خواهیم گفت و تمرین میکنیم. از این رو این سه اصل را همیشه به خاطر داشته باشید و لازم است بدانیم موفقیت ما در این راه به پایندی به این اصول اولیه بستگی دارد.
نظر شما