در گذشته باوری وجود داشت مبنی بر اینکه ترک عادت موجب مرض است. بر اساس این باور از آنجا که عادت رفتاری همیشگی بود و فرد با آن خو گرفته بود، کنار گذاشتنش رنج زیادی به همراه میآورد. تا اینجا درست است، اشکال از زمانی شروع میشود که عادت مناسبی جایگزین آن نشود. بنابراین با آگاهی امروز باید خط بطلانی بر این باور عامه کشید. ترک عادت موجب مرض نیست، بلکه موجب رخ نمودن افقهای تازهتر و عادت های مفیدتر است.
بخش زیادی از اینکه رفتاری به عادت تبدیل شود به عملکرد مغز انسان بستگی دارد. به گفته چارلز داهیگ، نویسنده کتاب قدرت عادت، وقتی رفتاری را انجام میدهیم، مغز ما در پردازشهای خود به دنبال راهی برای انجام آن رفتار با انرژی و زمان کمتر میگردد. اگر پاداش مورد نظر را از ارگانیسم دریافت کند، آن رفتار را جزو رفتارهای تقویتشونده محسوب میکند که باید تکرار شوند. به این شکل عادت شکل میگیرد و در روزمرهمان نمایان میشود. بعد از مدتی عادتها از دایره آگاهی ما بیرون میروند و ناخودآگاه انجام میشوند.
در این میان باید به تفاوت عادت و رفتار روزمره توجه کرد و آنها را از هم تمیز داد. اگر ترک یک رفتار موجب پریشانی و ناراحتی شود آن رفتار یک عادت تلقی میشود، اما اگر رفتاری در زندگی روزانه انجام میشود که ترک آن اهمیت چندانی ندارد، یک رفتار معمولی و روزمره است.
مثلاً مسواک زدن نوعی عادت است و اگر یک شب امکان آن را نداشته باشیم، با احساس ناراحتی در دهان و کلافگی به خواب میرویم. چون عادتها بر هر دو وجه فیزیولوژیک و روانی ما تأثیر میگذارند. در مقابل رفتارهای روزانه مانند ظرف شستن یا خرید کردن هستند که ترک آنها ناراحتی در پی ندارد و به راحتی آنها را به زمان دیگری موکول میکنیم.
چرخه عادت
عادتها طی سه مرحله شکل میگیرند و ماندگار میشوند؛
- اولین مرحله سرنخ است، قرار گرفتن در شرایطی که یک رفتار برای ما خوشایند است و وجود جزئیاتی از تجربههای گذشته به عنوان محرک عمل میکنند و آن رفتار را برای ما مقبول جلوه میدهند.
- در مرحله دوم تمایل داریم که دوباره آن کار را انجام دهیم. پاسخی که به آن رفتار میدهیم تعیین میکند که آن رفتار تبدیل به عادت شود یا گذرا باشد.
- در مرحله سوم مغز منتظر پاداش است. تأیید و میل به انجام کار مورد نظر در واقع مجوزی است که به مغز خود میدهیم تا انجام آن رفتار را در دفعات بعدی برای ما آسانتر و قابل پذیرشتر کند. بعد از وقوع این سه مرحله رفتار برای ما تبدیل به یک عادت میشود و با تکرار مداوم آن، به ثبات میرسد.
تشخیص عادت خوب و بد
اگر به درجهای از آگاهی رسیده باشیم که بهطور دورهای عملکرد خود را در زندگی مورد واکاوی قرار دهیم، نیاز به تشخیص خوب و بد از هم پیدا میکنیم. با در نظر گرفتن یکسری ویژگیها میتوانیم مثبت یا منفی بودن عادتهای خود را معین کنیم و برای تغییر بخشهای منفی تلاش کنیم. عادتهای خوب خصویاتی همچون نتیجهبخش کردن بخشی از زندگی، هدفمندی، ایجاد اعتماد به نفس، ارتقای سطح روابط فردی و اجتماعی و بهبود کیفیت زندگی را در پی دارند.
عادتهای بد اما مدام ما را گرفتار میکنند. ویژگی این عادتها تخریب کردن روابط، موفق نبودن در موقعیتهای مهم زندگی، افسردگی و اضطراب است.
زمانی که با علم و آگاهی موفق به تشخیص عادتهای مثبت و منفی شدیم، میتوانیم برای تقویت خوبها و تغییر بدها اقدام کنیم.
راهکارهای تغییر عادت
در مورد عادتها و وجود آنها در زندگی رویکردهای متفاوتی وجود دارد.
در بسیاری مواقع بدون اینکه متوجه سویههای مثبت و منفی آنها باشیم اجازه میدهیم در روزگارمان حضور داشته باشند. مسئله از جایی شروع میشود که به هر دلیلی تصمیم به تغییر آنها میگیریم. اما این کار به راحتی ممکن نیست چون عادتها خود را در زندگی ما گستردهاند و ریشههای محکمی پیدا کردهاند. در این حالت تغییر آنها بسیار سخت و زمانبر است و نیاز به اندیشیدن تمهیدات ویژهای دارد.
بعضی عادتهای قدیمی و پرتکرار آسیبزننده و مضر میشوند. تصمیم میگیریم عادت جدیدی که عیبهای عادت قدیمی را ندارد جایگزین آن کنیم. شروع به انجام آن کار میکنیم، اما خیلی زود عادت جدید را رها میکنیم، همان عادت قدیمی را تکرار میکنیم و این بار عذاب وجدان حس بیاراده بودن هم به ما اضافه شده است. از همینجا باید نتیجه بگیریم که این روش غلط است و هرگز جواب نمیدهد.
برای اینکه بدانیم چگونه یک عادت جدید را ماندگار کنیم، در سطرهای پیش رو روشهای علمی و نظرات کارشناسان را بررسی میکنیم و بهترین راهکار را برمیگزینیم. شناخت ساختار ذهن امر مهی است که در مدیریت امور زندگی و شخصیتشناسی به ما کمک میکند.
برای تغییر یک عادت منفی ابتدا باید خوب فکر کنیم و اثرات منفی عادت را در نظر آوریم. سپس تصمیم بگیریم که برای چه میخواهیم آن عادت را تغییر دهیم. اگر هدفی برای این کار نداشته باشیم موفق نمیشویم و نمیتوانیم پاسخ تقویتکننده مناسب را به مغز بدهیم.
در چنین شرایطی نباید به یکباره عمل کنیم. هیچ کاری یکباره انجام نمیشود. فرسودن یک سنگ سخت هم در گذر زمان اتفاق میافتد. بنابراین باید ریزعادتها را به عنوان مرحله آغازین شروع یک عادت جدید وارد چرخه زندگی خود کنیم.
در زمان انجام عادت قدیمی و منفی، مقداری زمان به عادت جدید اختصاص دهیم. کمکم زمان بیشتری برای رفتار جدید در نظر میگیریم و در یک بازه زمانی متوجه میشویم که عادت قدیمی جای خود را به عادت جدید داده است. در انجام این کار باید مصمم باشیم. اینکه بگوییم حالا این یک بار مهم نیست یا بعداً انجامش میدهم دردی را دوا نمیکند و آسیب روانی در پی دارد.
نکته دیگر این است که باید در پروسه تغییر عادت برای خود پاداش در نظر بگیریم. مغز ما این حالت را خوب میشناسد و از آن استقبال میکند و ما را برای ادامه آن رفتار یاری میدهد. همچنین باید انعطافپذیر باشیم. تغییر عادت سخت است و نباید با هر اتفاق بیرونی از ادامه کار وابمانیم.
مستمر بودن مهمترین بخش تغییر عادت است. سنجیدن عملکرد همراه با عادت جدید نیز یکی از راهکارهاست. مدام باید توجه داشته باشیم که این عادت جدید باعث شده تا مضرات عادت قبلب کم شود و نتایج بهتری بگیریم یا خیر.
استفاده از کمک دیگران هم مفید و مؤثر است. ما باید در طول زندگی، همزیستی با انسانهای اطرفمان و یاری رساندن به یکدیگر را ارج نهیم و از مزایای زیادی که برایمان دارد غافل نمانیم.
در نهایت با انگیزه کافی و اراده مصمم و به کار گرفتن راهکارهای علمی میتوانیم از قدرت بینظیر ذهن خود استفاده کنیم و برای بهبود کیفیت زندگی خود تلاش کنیم.
نظر شما