ماهیت شرکتهای مدرنی که در دهههای ۱۹۲۰ و ۳۰ تاسیس شدند و به عنوان نمونه اولیهی شرکتهای بینالمللی مدرن شناخته میشوند، اکنون به دلیل فناوریهایی مانند هوش مصنوعی، اساساً در حال تغییر است. در این پروسهی چند ده ساله، کل معماری کسب و کار در بسیاری از اولین شرکتهای هوش مصنوعی که از یادگیری ماشینی در تجارت خود استفاده میکردند تغییر کرده است. در آن زمان، و بعد از حضور ماشین در شرکتها، از نظر مدل کسبوکار، نحوهی ایجاد، جذب و ارائهی ارزش، تعداد مشتریانی که به آنها خدمت میشد و حتی تعداد محصولات، تغییرات اساسی در معماری کسب و کارها رخ داد. برای مثال، اگر کمی به تجربه خود در استفاده از Google فکر کنید، اکنون بسیاری از تجربههای Google شما کاملاً خودکار است، از تبلیغاتی که میبینید تا جستجویی که انجام میدهید. این افراد نیستند که آن فعالیتها را انجام میدهند، این الگوریتمها هستند که این کار را انجام میدهند. در سایر پلتفرمهای بزرگ تجارت الکترونیک مانند آمازون، علی بابا یا نتفلیکس نیز همین اتفاق رخ میدهد. این شرکتها به شیوهای اساساً متفاوت از شرکتی مانند جنرال الکتریک کار میکنند. در این شرکت ها، ماشین آلات و الگوریتمها در مرکز قرار دارند. کار خودکار به صورت خودکار انجام میشود. انسانها در واقع الگوریتمها را طراحی، آزمایش و بررسی میکنند تا مطمئن میشوند که به درستی کار میکنند، اما معاملات و فعالیتهای واقعی از طریق ماشینها انجام میشوند.
انتخاب هوش مصنوعی اجتناب ناپذیر است
اکثر شرکتها انتخابی جز پذیرش هوش مصنوعی و استفاده از دیجیتال در کارکردهای اصلی ندارند. از بسیاری جهات، زندگی شخصی ما از طریق انجام تراکنشها، استفاده از تلفنهای هوشمند، دستگاهها و نحوهی تعامل ما با محصولات فناوری معنا پیدا میکند که همهی اینها به معنای این است که ما همین الان در عصر هوش مصنوعی زندگی میکنیم. به طور مثال ما با تجربهی استفاده از پلتفورمی مانند اوبر، از دیر رسیدن سه دقیقهای تاکسیهای اینترنتی عصابی میشویم، اما وقتی این تجربه را با اولین ورودمدر سال ۱۹۹۷ به بوستن مقایسه میکنم که برای رزرو یک تاکسی باید از یک هفتهی قبل اقدام میکردم، متوجهی این حضور معنادار تکنولوژی و هوش مصنوعی در زندگی خودمان میشوم. این مسئله برای تمامی شرکتها اجتناب ناپذیر است.
چالش ما با هوش مصنوعی در آینده تنها ۳۰% آن تکنیکال است و ۷۰% آن چالشهای سازمان خواهد بود. اینجاست که باید از مفهوم ذهنیت دیجیتال حرف بزنیم. هر مدیر اجرایی، هر کارگر باید ذهنیت دیجیتال داشته باشد، به این معنی که نحوهی عملکرد و استقرار این فناوریها را باید به خوبی درک کند. مردم دیگر به استفاده از این خدمات عادت کردهاند و انتظار دارند که در مواجهه با آنها بهترین تجربه را داشته باشند.
در حال حاضر برای اکثر مدیران و رهبران دو الزام وجود دارد. یکی از این ضروریات یادگیری مستمر است. ایده این نیست که مدیران را به مهندس هوش مصنوعی یا دانشمند تبدیل کنیم اما به عنوان مدیران اجرایی، اکنون این یادگیری جزء ضروریات به حساب میآید. مدیران باید هوش مصنوعی را بدانند، نه به این دلیل که قرار است یک مهندس هوش مصنوعی یا یک دانشمند هوش مصنوعی شوند، بلکه به این دلیل که این یادگیری به آنها کمک میکند، بفهمند تجارت در عصر هوش مصنوعی چگونه کار میکند. حتی شرکتها باید روی یادگیری کارمندان خود نیز سرمایه گذاری کنند.
ضرورت دوم برای مدیران تغییر و مدیریت تغییر است. این تغییر باید در مدیران به یک مهارت تبدیل شود. این که چگونه به طور مداوم تغییر کنند. این در حالی است که بسیاری از مدیران نسبت به تغییر مقاومت نشان میدهند. بهترین شرکتها آنهایی خواهند بود که میتوانند بفهمند تغییر چگونه به یک مهارت تبدیل میشود. این دو عنصر یادگیری و تغییر، عناصر کلیدی هستند که رهبران باید با آن سازگار شوند.
اختراع مرورگر و جهان آینده
تقریباً ۳۰ سال پیش نیز تحولی در تجارت رخ داد، اختراع مرورگر. زمانی که مرورگر [وب] اختراع شد ۳۰ سال از اختراع اینترنت میگذشت. سالها بود که اینترنت در زیرزمین شرکتها نگه داشته شده بود و به ناگهان با اختراع مرورگر در دسترس همگان قرار گرفت و استفاده از آن اجتناب ناپذیر شد. مرورگرها به ما نشان دادند که جهان آینده چگونه خواهد بود. مرورگرها هزینه انتقال اطلاعات را به طور چشمگیری کاهش دادند. این امواج اینترنت صنایع را بیش از پیش تغییر دادند و باعث اختراع تجارت الکترونیک شدند.
دقیقا همین اتفاق برای هوش مصنوعی مولد هم افتاده است. ۲۰ سال است که هوش مصنوعی در بسیاری از شرکتهای فناوری در مقیاس وسیع به کار گرفته شده است. شرکتهایی مانند گوگل، نتفلیکس، آمازون، اسپاتیفای و ... سالهاست که از هوش مصنوعی در الگوریتمهای خود استفاده میکنند و الان به یکباره به عرصهی عمومی وارد شده است. این هوش مصنوعی مولد خواهد توانست هزینهی شناخت و نحوه تفکر را به صفر برساند یا به طور فابل توجهی کاهش دهد.
در حال حاضر، ما در مراحل اولیهی این هیاهوی بزرگ هستیم. دربارهی مرورگرها هم دقیقا همین اتفاق افتاد. نرخ نوآوری و سرعت بهبود به سرعت و مدام در حال افزایش است. سرعت توسعه اپلیکیشن نیز در حال افزایش است. به طور مثال، ChatGPT اکنون به عنوان یک همکار تحقیقاتی شگفت انگیز، شریک فکری، ویرایشگر محتوا و تولید کننده ایده استفاده میشود.
کاری که مدیران و رهبران باید انجام دهند این است که در مرحله اول، شروع به استفاده از هوش مصنوعی کنند. ممنوعیت ChatGPT در بسیاری از شرکتها اشتباه است و باید کارکنان را به استفاده از این ابزارها تشویق کرد. باید آن را در آغوش کشید و کشف کرد که در کجاها استفاده از هوش مصنوعی برای شرکت مفیدتر است. مدیران و کارکنان باید بدانند که هوش مصنوعی جایگزین انسانها نمیشود، اما انسانهای دارای هوش مصنوعی جایگزین انسانهای بدون هوش مصنوعی خواهند شد. این قطعاً چیزی است که در مورد هوش مصنوعی مولد صادق است.
نظر شما