شکاف دستمزد زنان و مردان در جهان

داستان برابری دستمزد بین زنان و مردان در صد سال گذشته بسیار پرفراز و نشیب بوده و همیشه نشانه‌هایی از بی‌عدالتی در حقوق زنان را در خود داشته است. این روزها کتاب جدیدی به نویسندگی خانم کلودیا گلدین در دانشگاه هاروارد به چاپ رسیده که در آن مطالعه‌ جامعی درباره‌ انتخاب‌های زنان آمریکایی و زمینه‌های این انتخاب‌ها انجام شده است. این کتاب سفر طولانی زنان به سوی برابری را مورد کنکاش قرار داده و تلاش کرده تا مشکلات زنان در پیدا کردن شغل و دستمزد را بررسی کند.

مطالعات خانم گلدین با اولین نسل از زنان قرن ۱۹ آغاز می‌شود که برای داشتن شغل مجبور به ترک فرزند یا حتی ازدواج شده‌اند. از میان زنان برجسته‌ آمریکایی در این قرن تقریباً از هر ۱۰ نفر، بیش از سه نفر آن‌ها صاحب فرزند نشده‌اند. موقعیتی که آن‌ها را مجبور کرده بین خانواده و داشتن شغل یکی را انتخاب کنند.

نسل بعدی زنان که بین سال‌های ۱۹۲۴ و ۱۹۳۴ به دنیا آمده‌اند، تجربه‌ راحت‌تری از زندگی داشته‌اند: تشکیل خانواده و سپس شغل. یک زن معمولی در آن دوران، پس از فارغ‌التحصیلی کاری پیدا می‌کرد، ازدواج می‌کرد و صاحب فرزند می‌شد. در این دوره زن کار را رها می‌کرد تا فرزندان را بزرگ کند، اما زمانی که فرزندان بزرگ می‌شدند و به مدرسه می‌رفتند، احتمال برگشت دوباره به کار وجود داشت. هرچند این امکان هم بود که با مشکل فراموشی مهارت‌ها و تجربه‌ها و سختی در پیدا کردن شغل مناسب روبه‌رو شود.

دسته‌ بعدی یعنی زنانی که در سال‌های ۱۹۵۸ به دنیا آمدند، توانستند با کنترل باروری، ازدواج و فرزندآوری را به تأخیر بیندازند و با وجود فضای بازتر اجتماعی در عرصه‌ اجتماعی و اقتصادی رشد کنند، اما همچنان شکاف‌ها و تبعیض‌های جنستی علیه زنان در جامعه آشکار بود. در این زمان، زنان آمریکایی برای هر ساعت کار به‌طور متوسط ۲۰ درصد کمتر از مردان درآمد داشته‌اند.

این شکاف در بین زنان تحصیلکرده بیشتر هم بوده است؛ گاهی تا ۲۶ درصد درآمد کمتر. در این بخش از کتاب خانم گلدین با تکیه بر مجموعه‌ای از تحقیقات، استدلال می‌کند که اکثر زنان، دیگر از تبعیض در بازار کار به معنای دستمزد نابرابر برای عملکرد برابر رنج نمی‌برند و همچنین تحلیل می‌کند که این شکاف دستمزد ناشی از انتخاب نوع شغل توسط زنان نیست. مهم‌ترین علت این است که زنان به خاطر بخشی از واکنش منطقی خانواده به کار آن‌ها اصولاً به دنبال کارهای کلیدی‌تر و حریصانه‌تر که از آن‌ها زمان و توجه بیشتری را می‌طلبد نمی‌روند.

شغل‌هایی مانند امور مالی یا کارهای حقوقی که به ساعات طولانی‌تر و غیرقابل پیش‌بینی نیاز دارد. زن باید به عنوان یک مادر فضای خانه را برای همسر و کودکان گرم نگه دارد و به امور کودکان رسیدگی کند و این با روح شغل‌های حریصانه که نیازمند تمامی تمرکز و انرژی آن‌هاست در تناقض است. در این شرایط منطقی است که یکی از والدین بیشتر درگیر کارهای خانه شود و دیگری در شغل‌ها و پست‌های مهم‌تر رشد کند. برای حل این مشکل، خانم گلدین که به مکتب محافظه‌کاران شیکاکو تعلق دارد، پیشنهاد می‌کند یارانه‌ خانواده‌ها برای مراقبت از کودکان افزایش یابد. این کار دست مادران را هم در پرورش کودکان و هم در حضور در موقعیت‌های شغلی باز نگه ‌می‌دارد.

بخش‌های دیگر این کتاب، به نقش تحولات فناوریک و نوآوری در تغییر موقعیت‌های شغلی زنان می‌پردازد. شرایطی مانند دورکاری، خوداشتغالی و یا استفاده از هوش مصنوعی که زمینه‌ای برای استفاده‌ هرچه بهتر زنان از استعدادها و توانایی‌های‌شان فراهم می‌کند. شرایطی که تا حدودی سیستم‌ها و ساختارها را در این زمینه تغییر خواهد داد و احتمالاً رسیدن به عدالت دستمزد را بین زنان و مردان افزایش می‌دهد.


منبع: hbr.org

کد خبر: 64912

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 7 + 0 =